ای بخشنده مهربان ...

ای آنکه از پشت حجابهای غیب بر پیدا و پنهان ما آگاهی

و در ماورای نور و ظلمت اسرار نا گفته را می شنوی

و ارتعاش اندیشه را در پرده های لطیف مغز می بینی

ترا به یگانگی و عظمت میشناسم

و بر آستان شکوه و قدرت تو پیشانی بندگی بر خاک می گذارم.

ترا با دیدگان بینا نمی بینند ، ولی نادیده ات نیز نمی انگارند.

فروغ جمال تو در قلب ها و عواطف شعله عشق می افروزد ،

اماجلوه دلبری تو از چشم انداز مستور است.

دستگاه خداوندی تو آنچنان بلند است

که پرواز اندیشه از پیرامون آن محال باشد ،

ولی دست دل نواز و مهربان تو در اعماق دریاها و خمیدگی دره ها

کوچکترین و پست ترین ذرات موجود را مشمول نوازش و مهربانی خود قرار میدهد.

خداوندا

نه آن بلندی پر اوج و پنجه های ضعیف ؛

دست ما را از دامن لطف تو کوتاه میسازد

و نه این رحمت عمیق و پهناور پایه عرش الوهیت تو را فرو می آورد.

در فرازی که از فرود جدا نیست ، خانه داری

و با دور ترین فاصله از نزدیکترین نزدیکان با جان ماهم خانه و همسایه ایی.

حکیم خردمند ؛ ترا می شناسد ،

ولی از حقیقت وجود و اسرار الوهیت تو آگاه نیست.

بدو عصائی چوبین بخشیده اند تا استدلال کند و در ظلمات اوهام راه را از چاه باز شناسد
.
اما آن شاهپر بلند پرواز ویژه پروانگان عشق باشد

که تا سرحد جلال تو بال زنند و در گرادگرد شمع حقیقت بگردند

و یک لحظه سراسیمه سر تسلیم شعله وصال گشته

در امواج بیکران نور و هستی شخصیت خود را محو سازند

و پرتو آسا بخورشید بی زوال وحدت باز گردند.

ای پروردگار بزرگ ، هنگامی که شب فرا می رسد

و از گریبان خون آلوده شفق عفریت ظلمت سر بیرون میکشد ،

ترا سپاس میگزارم و ترا میستایم.

در سپیده دم که پنجه های ظریف آفتاب بر پیشانی افق با قلم طلا آیات نور می نگارد ،

بیاد تو هستم و ترا می پرستم.

هر آن ستاره فروزنده که از گوشه چادر شب رنگ سپهر

یک دم آشکار و یک دم نهان میشود و دور نمای بدیع خود را بدین عشوه ها جذاب تر جلوه میدهد

از بزرگی و قدرت تو غافل نیستم.

همه جمال تو می بینم ، چون دیدگانم بروی جهان باز شود ،

و از پای تا بسر یک پاره قلب مینمایم که عاشقانه با تو راز گویم.

از هر در که سخن گویند ، فرسوده شوم،

ولی همینکه نوبت بحدیث تو افتد،نشاطی از نو گرفته و داستان را از سر آغاز کنم.

ترا میستایم و بدین ستایش همی خواهم که ابرهای رحمت بر ما بسیار ببارد

و در این موفقیت نعمت تو تکمیل گردد.

با این ستایش جان خود را پیشگاه غزت تو تسلیم میسازم

و در حصار عصمت تو از لغزش و گناه پناه میجویم.