از جمله دلایل امامت اهل بیت(ع) بر همة مخلوقات، فضایلی است که ایشان به آن آراسته شدهاند. در علم کلام آمده است که شرط امامت، برتری داشتن او بر همة اهل زمان خویش است و در سراسر تاریخ، کسی برتر از او وجود ندارد.15
خداوند متعال فرموده است:
و فضّلنا?هم علی کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً.16
و آنان [فرزندان آدم] را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری آشکار دادیم.
از امام رضا(ع) روایت شده است:
امام، نشانههایی دارد: عالمترین، حکیمترین، با تقواترین، بردبارترین و عابدترین مردم است.17
همچنین آن حضرت(ع) میفرمایند:
همانا امام، یگانة روزگار خویش است. هیچ کس به درجة او نمیرسد، هیچ دانایی نظیر او نیست و دارای رتبة مخصوصی از فضایل است، که آن را به صورت اکتسابی و نه از طریق درخواست، بلکه از عطای خداوند بخشاینده دریافت نموده است.18
علاّمة حلّی در کتاب کشفالمراد مینویسد:
امام، باید برتر از رعیت خویش باشد. زیرا نسبت میان او و دیگران یکی از حالتهای تساوی، نقصان یا برتری است. حالت سوم مطلوب و حالت اوّل محال؛ زیرا در صورت وجود تساوی، ترجیح او بر دیگران به واسطة امامت ممکن نیست به وجود بیاید. حالت دوم نیز محال است، زیرا مقدم داشتن فرد فروتر بر برتر قبیح است.
- )
اهل بیت(ع) کسانی هستند که به والاترین فضایل و مناقب زینت یافتهاند. تا آن جا که در بعضی روایات از ایشان نقل شده است: «ما کلمات خداوند هستیم که فضایل ما قابل درک و شمارش نیست».3 همچنان که کلمات خدا قابل شمارش نیست. خداوند متعال میفرماید:
قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربّی و لو جئنا بمثله مداداً4.
بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان مییابد، هر چند نظیرش را به مدد آن بیاوریم.
همچنین فضایل اهلبیت(ع) قابل شمارش نیست. چنانکه در کلام خداوند متعال آمده است:
و إن تعدّوا نعمة الله لا تحصوها إنّ الله غفورٌ رحیمٌ.5
و اگر نعمت[های] خدا را شماره کنید، آن را نمیتوانید بشمارید. قطعاً خدا آمرزندة مهربان است.
در روایتی نقل شده که «مأمون عباسی» خطاب به حضرت امام رضا(ع) چنین گفت: مردم در نقل حکایات و کرامات در وصف شما زیادهروی میکنند. آن حضرت فرمودند:
بندگان خدا، از بیان نعمتهای خدا بر من نهی شدهاند.6
اهل بیت رسول خدا(ص)، نفس آن حضرت و حامل جمیع فضایل آن وجود شریف هستند. چنانکه در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که دربارة امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «همة فضایل رسول خدا(ص) را امیرمؤمنان دارا بود، از جمله رسول خدا(ص) بر همة مخلوقات خداوند برتری داشت...» این فضیلت به امامان یکی پس از دیگری انتقال پیدا کرد، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تمام فرشتگان و روح به ولایت من اقرار نمودند، همانطور که به نبوت محمد(ص) اقرار کردند.»7
لذا «ابن عباس» از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمودند:
اگر درختها قلم، دریاها مرکب، اجنّه شمارشگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضایل علیبن ابیطالب را بشمارند.8
در حقیقت، آن چه از فضایل اهل بیت(ع) برای مردم آشکار شده، در برابر فضایل واقعی ایشان، بسیار اندک است. ایشان بسیاری از فضایلشان را پنهان میداشتند. چون مردم، شنیدن آن را برنمیتافتند.
«ابورافع» نقل میکند، رسول خدا(ص) فرمودند:
ای علی! سوگند به آنکه جانم در کف اوست، اگر نبود که طوایفی از امت من، آن چه را نصارا دربارة الوهیت عیسیبن مریم گفتند، راجع به تو بگویند، امروز دربارهات مطلبی میگفتم که از کنار مسلمانی عبور نکنی، مگر آنکه خاک قدمهایت را به عنوان تبرک برگیرد.9
چنانکه جمعی از مردم نزد امام حسین(ع) آمدند و عرض کردند: ای اباعبدالله، از فضایلی که خداوند به شما عطا فرموده، برای ما بیان فرمایید. امام(ع) فرمودند:
شما نمیتوانید آن را تحمل کنید.
گفتند: چرا. امام(ع) فرمودند:
اگر صادق هستید، دو نفر را برگزینید و من آن را به یک نفر از ایشان درمیان میگذارم تا اگر تحمل کرد با شما در میان گذارم.
پس چنان کردند، [همین که امام(ع) آن را با وی در میان گذاشتند] در حالی که عقلش حیران شده بود، برخاست و روی برگرداند و آن جا را ترک کرد. چون همراهانش با وی سخن گفتند، در پاسخ آنان هیچ نگفت.10
«ابوهاشم جعفری» پس از آنکه کرامت امامعسکری(ع) را نقل کرد، میگوید: با خودم دربارة آن چه خداوند به آل محمد(ص) عطا فرموده، میاندیشیدم و میگریستم. آن حضرت(ع) به من نگاهی نمودند و فرمودند:
این امر از آن چه راجع به عظمت شأن آلمحمد(ص) گمان کردی، بزرگتر است. خدای را سپاس گوی که تو را متمسک به رشتة [ولایت] ایشان قرار دهد، تا آنکه در روز قیامت با نام ایشان خوانده شوی. آن گاه که هر مردمی به واسطة امامشان خوانده میشوند، همانا تو بر خیر هستی.11
کسی که فضایل اهلبیت(ع) را بشنود، چارهای جز تسلیم در برابر آن ندارد و نباید آن را انکار نماید، که در این باره روایت شده است که امام باقر(ع) به نقل از رسولخدا(ص) فرمودند:
همانا حدیث آ ل محمد دشوار و پیچیده است. جز ملک مقرّب یا نبیّ مرسل یا بندهای که خدا قلبش را با ایمان آزموده باشد، به آن ایمان نمیآورد. پس آن چه را که از کلام آل محمد(ص) برایتان نقل شد، و قلبهایتان در برابر آن نرم شد و آن را دریافتید، آن را بپذیرید و آن چه را که قلبهایتان مورد اشمئزاز و انکار قرار داد، به خدا و رسول و دانایان آل محمد(ص) واگذار کنید. اگر کسی سخنی را (دربارة ما) بشنود و به دلیل تحمل نداشتن نسبت به آن، انکار نموده و بگوید به خدا سوگند چنین نیست، هلاک خواهد شد. انکار، کفر است.12
نکتة قابل ذکر، آنکه بعضی از مردم، فضایلی را با هدف کاستن و خفیف شمردن مقام اهلبیت(ع) به ایشان منسوب کردهاند. لذا نفی این گونه صفات، به سبب طرد موجبات خواری از ایشان ضروری است.
«ابراهیم بن ابی محمود» میگوید به حضرت امام رضا(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، نزد ما اخباری از مخالفان شما دربارة فضایل امیرالمومنین(ع) و فضل شما اهلبیت موجود است. آیا میتوانیم بر اساس آن عمل کنیم؟ فرمودند:
ای پسر ابی محمود، پدرم از پدرش، از جدّش به من خبر دادند که رسول خدا(ص) فرمودند: هر کس که به سمت گویندهای گرایش پیدا کند، هر آینه او را پرستیده است. اگر آن گوینده از جانب خدای عزّوجل باشد، پس خدا را پرستش کرده و اگر از جانب ابلیس باشد، ابلیس را پرستش نموده است.
آن گاه فرمودند:
ای پسر ابی محمود! مخالفان ما روایاتی را دربارة فضایل ما جعل کردهاند و آن بر سه قسم است: غلوّ، کوتاهی و تقصیر در شأن ما، و صراحت در سبّ و پردهدری نسبت به دشمنان ما. اگر مردم، غلوّ در شأن ما را بشنوند، شیعیان ما را تکفیر و آنان را به اعتقاد به ربوبیت ما متهم میکنند. اگر از تقصیر بشنوند، به آن معتقد شوند، و اگر سبّ و پردهدری نسبت به دشمنانمان را بشنوند، ما را مورد سبّ و بی حرمتی قرار میدهند. خداوند عزّوجل فرموده است:
و لا تسبّوا الذّین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدواً بغیر علم.13
و آنهایی که جز خدا را میخوانند، دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد.
ای پسر ابی محمود! آنگاه که مردم به راست و چپ بگروند، تو همراه ما (اهل بیت) باش. به درستی که هر کس همراه ما باشد، ما نیز همراه او خواهیم بود و هر کس از ما جدا شود، ما (نیز) از وی جدا میشویم. کمترین چیز در مورد آن فردی که از ایمان خارج میشود، آن است که شخص سخن آگاهان را انکار کند و دربارة موضوعی که نسبت به آن آگاهی ندارند، اطلاع دهد.
ای پسر ابی محمود! آن چه را به تو گفتم، نزد خود نگهدار که خیر دنیا و آخرتت در آن نهفته است.14
هر کسی میخواهد از فضایل ایشان آگاه شود، باید به منابعی همچون قرآن کریم، سنّت نبوی، سیرة اهل بیت و زیارات رسیده در حقّ آنان مراجعه نماید، زیرا از ویژگیهای این زیارتها ـ مانند زیارت جامعة کبیره ـ بیان بسیاری از فضایل این خاندان (ع) است.
فضائل امام هادی (ع)
امامان وپیشوایان معصوم (ع) انسانهای کامل وبرگزیده ای هستند که به عنوان الگوهای رفتاری ومشعلهای فروزان هدایت جامعه بشری از سوی خدا تعیین شده اند گفتار ورفتار وخوی ومنش آنان ترسیم حیات طیبه انسانی ووجودشان تبلور تمامی ارزشهای الهی است.
آنان به تعبیر امام هادی (ع) این چنیند :” معدن الرحمة وخزان العلم ومنتهی الحلم واصول الکرم وقادة الامم واولیاء النعم وعناصر الابرار ودعائم الاخیار وساسة العباد وارکان البلاد وابواب الایمان وامناء الرحمن وسلالة النبیین وصفوة المرسلین وعترة خیرة رب العالمین ومصابیح الدجی واعلام التقی وذوی النهی واولی الحجی وکهف الوری وورثة الانبیاء والمثل الاعلی والدعوة الحسنی وحجج الله علی اهل الدنیا والآخرة والاولی“ ، معدن رحمت ، گنجینه داران دانش نهایت برد باری وحلم ، بنیانهای کرامت وریشه ها ی نیکان ، عصاره وبرگزیده پیامبران ، پیشوایان هدایت ، چراغهای تاریکی ها ، پرچمهای پرهیزگاری ، نمونه های برتر وحجتهای خدا بر جهانیان هستند.( مفاتیح الجنان ص 544)
بدون شک ، ارتباط با چنین چهره های وپیروی از دستورها ورفتارشان ، تنها راه دستیابی به کمال انسانیت وسعادت هردو جهان است. پیشوای دهم (ع) یکی از پیشتازان دانش وتقوا وکمال است که وجودش مظهر فضائل اخلاقی وکمالات نفسانی والگوی حق جویان وستم ستمستیزان است .
امام هادی (ع) پیوسته تحت نظر حکومتهای جور بود وسعی می شد که آن حضرت با پایگاهای مردمی وافراد جامعه تماسی نداشته باشد با این حال آن مقدار از فضائل اخلاقی که از او بروز کرده ، دانشمندان وشرح حال نویسان وحتی دشمنان اهل بیت علیهم السلام را به تحسین وتمجید آن وجود الهی وا داشته است.( ابوعبد الله جنیدی) می گوید :" سوگند به خدا ، او بهترین مردم روی زمین وبرترین آفریده های الهی است.
”ابن حجر“ در شرح حال آن حضرت می نویسد :" وکان وارث ابیه علماً وسخاء " او در دانش وبخشش وارث پدرش بود .(ائمتنا ج2ص252)
”متوکل“ در نامه ای که برای امام" ع " می نویسد خاطرنشان می کند : امیر المؤمنین عارف به مقام شما است وحق خویشاوندی را نسبت به شما رعایت می کند وطبق آنچه مصلحت شما وخوانواده تان میباشد عمل می کند .
اینک به منظور سرمشق گرفتن از اخلاق کریمه ورفتار سازنده آن حضرت نمونه هایی را یاد آور میشوم.
الف: انس با معبود: پیشوایان معصوم علیهم السلام در بالاترین درجه مقام شناخت حق تعالی قرار داشتند وهمین درک وبینش عمیق ، آنان را به ارتباط وانس همیشگی با خدا واداشته وشعله های آتش عشق به معبود ووصال به حق بر جانشان شرر می افکند وآرامش را از انان سلب می کرد .
امام هادی (ع) شب هنگام به پروردگارش روی می آورد شب را با حالت خشوع به رکوع وسجده سپری می کرد وبین پیشانی نورانیش وزمین جز سنگریزه وخاک حائلی وجود نداشت وپیوسته این دعا را تکرار می نمود :الهی مسئ قد ورد ,وفقیر قد فصد , لا تخیب مسعاه وارحمه واغفر له خطأه .
بار لها ! گنهکاری بر تو وارد شده وتهیدستی به توروی آورده است , تلاشش را بی نتیجه مگردان واو را مورد عنایت ورحمت خویش قرارداده واز لغشش در گذر. (ائمتنا ج2 ص257، سیرة الامام العاشر علی الهادی ص55)
پارسایی وانس با پروردگار آنچنان نمودی در زندگی امام نقی علیه السلام داشت که برخی از شرح حال نویسان در مقام بیان برجستگی ها وصفات والای آن گرامی به ذکر این ویژگی پرداخته اند ,” ابن کثیر“ می نویسد :” کان عابداً زاهداً“ , او عابدی واراسته وزاهد بود.(الصواعق المحرقة ص207، البدایة والنهایة ج11ص15)
یافعی می گوید :” کان متعبداً ,فقیهاً ,اماماً ...“ او کمر همت به عبادت بسته ، فقیه وپیشوا بود .
ابن عباد حنبلی ، نیز می گوید: ”کان فقیهاً ,اماماً , متعبداً...“ او فقیه وامام عابد بود.(تاریخ اجمالی پیشوایان (ع)).
ب:سخاوت وجود : امامان معصوم (ع) برای مظاهر دنیوی از جمله مال وثروت ارزش ذاتی قائل نبودند وسعی می کردند وبه حد اقل آن که زندگی معمولی روزانه آنان را تامین کرده اکتفا کنند وآن بزرگواران را در راه انجام وظایف مردمی واجتماعی یاری رساند بسنده کنند وما زاد آنرا در راه هایی که موجب خشنودی خداوند بود صرف کنند.
یکی از این راهها انفاق به افراد تهیدست ونیازمند میباشد. این سیاست خدا پسندانه مالی” که در زندگی همه معصومین (ع) در سطح گسترده ای به چشم می خورد“ علاوه بر جنبه های معنوی وآثار اخروی ، عامل مهمی در کاهش فقر وفاصله طبقاتی جامعه اسلامی وتالیف قلوب افراد وحفظ شخصیت وعلاقه مند ساختن آنان به مکتب اهل بیت وجلوگیری از ارتباط گرفتن ونزدیک شدن آنان به دستگاه زروزور خلفابود.
در پرتو برخورداری ائمه (ع) از این خلق نیکو , وجود آن بزرگواران پیوسته مایه امید , وخانه شان نه تنها مرکز نشر دانش ، بلکه پناهگاه افراد نیازمند ودر مانده ومحل رفت وآمد انسانهای مختلف به ویژه انان که از راه دور امده بودند بود. این مساله هم برای عموم مردم جا افتاده بود , به گونه ای که وقتی فرد نیازمند ودرمانده ای را می دیدند او را به خانه امامان (ع) راهنمایی می کردند ، وهم برای خود افراد درمانده ، بدین معنی که به محض مواجه شدن با مشکلی مستقیماً سراغ خانه امامت را می گرفتند .
امام هادی (ع) همچون پدر بزرگوارش کانون سخاوت وکرم بود وگاهی مقدار انفاق به حدی از فزونی می رسید که ” ابن شهر آشوب“ در مناقب می نویسد :
ابو عمر وعثمان بن سعید واحمد بن اسحاق اشعری وعلی بن جعفر همدانی به نزد علی بن حسن عسکری رفتند احمد ابن اسحاق از وامی که برگردنش بود نزد حضرت شکایت کرد , آنگاه امام به عمرو که وکیلش بود , فرمود : به او سی هزار دینار وبه علی بن جعفر نیز سی هزار دینار بپرداز وخود نیز سی هزار دینار برگیر.
دانشمندی مانند ابن شهر آشوب پس از نقل آن می گوید :” این مقدار انفاق ، معجزه ای است که جز پادشاهان از عهده کسی ساخته نیست وتا کنون این مقدار انفاق را از کسی نشنیده ام“.(مناقب ج4 ص409)
اسحاق جلّاب می گوید:
برای ابو الحسن گوسفندان زیادی خریدم , سپس مرا خواست واز اصطبل منزلش به جای وسیعی برد که من آنجا را نمی شناختم , سپس تمامی آن گوسفندان را بین کسانی که آن حضرت دستور می داد توزیع کردم .(الکافی ج1ص498)
در روایت دیگر , زمان خرید وتوزیع گوسفندان روز ”ترویه“, ذکر شده است.(اعیان شیعه ج2ص37)
از این روایت بر می آید که آن حضرت در مسائل مالی وانفاقهای جزئی نیز مسائل امنیتی وحفاظتی را رعایت می کرده واین بیانگر شدت محدودیت آن حضرت از سوی دستگاه حکومتی است , با این حال امام این کار را تحت تاثیر پوشش قربانی انجام داد تا هر گونه سوء ظن را نسبت به خود از بین ببرد.
ج: حلم وبردباری : حلم وبرد باری از ویژگهای مهمی است که مردان بزرگ به ویژه رهبران الهی که بیشترین برخورد واصطکاک را با مردم نادان ونابخرد وگمراه داشتند ، از آن برخوردار بوده ودر پرتو این خلق نیکو افراد بسیاری را به سوی خود جذب کردند.
امام هادی (ع) همچون نیاکان خود در برابر نا ملایمات برد بار بود وتا جائی که مصلحت اسلام ایجاب می کرد با دشمنان حق وناسزاگویان واهانت کنندگان بساحت مقدس آن حضرت ، با بردباری برخورد می کرد.
“بریحه“ عباسی ” که از سوی دستگاه خلافت به سمت پیشنمازی مکه ومدینه منصوب شده بود“ از امام هادی (ع) نزد متوکل سعایت کرد وبرای او نوشت:
اگر نیازی به مکه ومدینه داری علی بن محمد را از این دو شهر بیرون کن زیرا او مردم را به سوی خود خوانده وگروه زیادی از او پیروی کرده اند.
بر اثر سعایتهایی پی در پی “بریحه“ متوکل امام را از کنار حرم جد بزرگوارش رسول خدا (ص) تبعید کرد . هنگامی که امام (ع) از مدینه به سمت “سامراء” در حرکت بود “ بریحه“ نیز او را همراهی کرد.
دربین راه “ بریحه“ رو به امام (ع) کرد وگفت : ” تو خود می دانی که عامل تبعید تو من بودم . با سوگندهای محکم واستوار سوگند می خورم که چنانچه شکایت مرا نزد امیر المؤمنین یا یکی از درباریان وفرزندان او ببری , تمامی درختانت را (در مدینه) آتش می زنم ومحبان وخدمتکارانت را می کشم وچشمه های مزرعه هایت را کور خواهم کرد وبدان که این کارها را خواهم کرد .“
امام (ع) متوجه او شد وفرمود:
” نزدیکترین راه برای شکایت از تو این بود که دیشب شکایت تو را نزد خدا بردم ومن شکایت از تو را که بر خدا عرضه کردم نزد غیر اواز بندگانش نخواهم برد .“
” بریحه “ چون این سخن را از امام (ع) شنید , به دامن آن حضرت افتاد وتضرع وناله کرد واز او تقاضای بخشش نمود .امام (ع) فرمود: تو را بخشیدم.(اثبات الوصیه ص196و197)
د: هیبت وشکوه: امامان (ع) مظاهر قدرت و عظمت خداوند و معادن کلمات و حکمت ذات مقدس حق و منبع تجلیات و انوار خاصه او هستند .بر این اساس از یک قدرت معنوی فوق العاده و نفوذ و هیبت خاصی برخوردار ند. این هیبت و عظمت خدادادی را در زیارت جامعه از زبان امام هادی(ع) چنین می خوانیم :
طاطا کل شریف شریفکم ، وبخع کل متکبر لطاعتکم ، و خضع کل جبارلفضلکم ، و ذل کل شیءٍ لکم“
هر بزرگ و شریفی در برابر بزرگواری وشرافت شما سر فرود آورده و هر خود بزرگ بینی به اطاعت از شما گردن نهاده و هر زورگویی در برابر فضل و برتری شما فروتنی کرده و همه چیز برای شما خوار و ذلیل گشته است .
روی این جهت بارها اتفاق می افتاد که حاکمان جور در غیاب امامان علیهم السلام تصمیمات خطرناکی نسبت به آنان می گرفتند ولی به محض رویاروشدن با انان و نگاه به رخسار پرفروغشان ، کابوس ترس و وحشت بر دلهایشان سایه می افکند به گونه ای که مجبور می شدند از تصمیم خود برگردند.
طبرسی در اعلام الوری به سند خود از امام محمد بن اشتر علوی نقل کرده است که گفت : به همراه پدرم بر درسرای متوکل بودیم , من در آن هنگام کودکی بودم و درمیان گروهی از مردم از طالبین و عباسیان و جعفرین ایستاده بودم که ناگهان ابوالحسن وارد شد.مردم همگی از مرکبهای خویش پایین آمدند تا آن حضرت به درون رفت .
یکی از حاضران از دیگری پرسید! به خاطر چه کسی بیرون آمدیم ؟به خاطر این بچه، حال آنکه او از نظر سال از ما بزرگتر و شریفتر نبود. به خدا سوگند دیگر به احترام او از مرکوب خویش پایین نخواهم آمد پس ابوهاشم جعفری گفت : به خدا قسم کودکان چون او را می بینند به احترام او پیاده می شوند هنوز دیری نگذشته بود که آن حضرت به طرف مردم آمد. حاضران چون او را دیدند باز به احترام وی پیاده شدند ابوهاشم خطاب به حاضران گفت:مگر نمی گفتید دیگربه احترام او پیاده نمی شوید ؟ پاسخ دادند: به خدا قسم احترام خود را از دست دادیم و از مرکوبهای خود پیاده شدیم .
زید بن موسی چندین بار به ”عمر بن فرج“ گوشزد کرد و از او خواست که وی را بر فرزند برادرش ”امام هادی“ مقدم بدارد و می گفت: او جوان است و من عموی پدر او هستم و عمر سخن او را برای امام هادی (ع) نقل کرد. امام فرمود:
”یک بار این کار را بکن فردامرا پیش از او در مجلس بنشان سپس ببین چه خواهد شد .“
روز بعد“ عمر” امام هادی(ع) را دعوت کرد و آن حضرت در بالای مجلس نشست. سپس به”زید“ اجازه ورود داد زید در برابر امام (ع) بر زمین نشست . (اعیان الشیعةج7ص128)
چون روز پنج شنبه شد ابتدا به زید اجازه داد تا وارد شود و درصدرمجلس بنشیند ، سپس از امام خواست تا وارد شود امام (ع) داخل شد . هنگامی که چشم زید به امام (ع) افتاد و هیبت امامت را در رخسار حضرت مشاهده کرد از جایش برخواست و امام را بر جای خود نشاند وخود در برابر او نشست.(اعلام الوری ص347)
هـ- امام ومشکلات مردم : ائمه (ع) نه تنها در زمینه عبادی و بندگی خدا پیشگام بودندوهیچ کس در این میدان گوی سبقت را از آنان نربود , بلکه در زمینه های اجتماعی و رسیدگی به کمبودها و مشکلات مردم و برطرف کردن گرفتاریهای آنان نیز پیشگام بودند, به گونه ای که کسی از در خانه آنان ناامید باز نمی گشت .
تاریخ , نام افرادی زیادی را که برای حل مشکل و رفع گرفتاری خود به پیشوای دهم (ع) مراجعه کرد ه و از محضر آن حضرت با خشنودی بازگشته اند ، ثبت کرده است . که در این مجال به یک نمونه اشاره میگردد:
محمد بن طلحه نقل می کند :
امام هادی (ع) روزی برای کار مهمی سامرا را به مقصد دهکده ای در اطراف ترک کرد در این فاصله عربی سراغ آن حضرت را گرفت به او گفته شد: امام (ع) به فلان روستا رفته است .مرد عرب به سمت دهکده حرکت کرد وقتی به محضر امام (ع) رسید گفت : من اهل از کوفه و از متمسکان به ولایت جدت امیر مؤمنان (ع) هستم ولی بدهی سنگینی مرا احاطه کرده است چندان که قدرت تحمل آنرا ندارم . وکسی را جز شما نمی شناسم که حاجتم را براورد .
امام (ع) پرسید : بدهکاریت چقدر است ؟ عرض کرد : حدود ده هزار درهم .
امام (ع) او را دلداری داد و فرمود ناراحت نباش مشکلت حل خواهد شد .دستوری به تو می دهم عمل کن و از اجرای آن سر متاب : این دستخط را بگیر, هنگامی که به سامرا آمدی مبلغ نوشته شده در این ورقه را از من مطالبه کن هر چند در حضور مردم باشد . مبادا در این باره کوتاهی کنی.
پس از بازگشت امام (ع) به سامرا مرد عرب , در حالیکه عدهای از اطرافیان خلیفه و مردم در محضر آن حضرت نشسته بودند وارد شد و ضمن ارائه نوشته امام (ع) به آن حضرت , با اصرار ، دین خود را مطالبه کرد .
امام (ع) با نرمی و ملایمت و عذرخواهی از تاخیر آن ، از وی مهلت خواست تا در وقت مناسب , آنرا پرداخت کند ، ولی مرد عرب همچنان اصرار می کرد که هم اکنون باید بپردازی .
جریان به متوکل رسید. دستور داد سی هزار دینار به امام (ع) بدهند . امام (ع) پولها را گرفت و همه را به آن مردعرب داد.او پولها را گرفت وگفت خدا بهتر می داند که رسالتش رادرچه خاندانی قراردهد. (بحارالانوار ج50ص175 الفصول المهمة ص278)
رسول خدا(ص) فرمودند: اگر درختها قلم، دریاها مرکب، جنیان شمارشگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضایل علیبن ابیطالب(ع) را بشمارند.1
- فضایل بشری
اگر نگاهی به اشخاصی که از دیگران متمایز شده و یاد آنها در طول تاریخ جاودان مانده، بیندازیم، درمییابیم که آنان به لحاظ بعضی از ویژگیهای فکری، جسمی یا روحی و روانیشان ممتاز شدهاند امّا به لحاظ دیگر ویژگیهای شخصیتی، مانند دیگران یا حتی پایینتر از آنها هستند. مثلاً «حاتم طایی» که به کرم و سخاوت شهرت یافته است، از سوی دیگر ترسو است یا «عنترة بن شداد» که به شجاعت شهرت یافته، از سوی دیگر بخیل است. غالباً شخصیت انسان امکان بروز بیش از یک جنبه از ویژگیهای کمال را ندارد.
البته شخصیتهایی که خداوند متعال آنها را تحت نظر و سرپرستی خاص خویش درآورده و تربیت نموده است ـ مانند انبیا، اوصیا و اولیا(ع) از این قاعده مستثنی هستند. آنها انسانهایی هستند که فضایل، مناقب، ویژگیها و خصوصیتها را در همة عرصههای کمال، دارا هستند؛ و دلیل این امر، آن است که «هر گاه انسان تحت جاذبة کمال قرار میگیرد، همة وجود او بازتاب آن کمال میشود مانند کسی که تحت تأثیر عقل قرار دارد و همة افکارش حالت عقلانی پیدا میکند».2
این شخصیتهای عظیم، محلّ بروز صفات متضاد میشوند. همانطور که شاعر دربارة حضرت امام علی(ع) میگوید:
جمعت فی صفاتک الأضداد
فلهذا عزّت لک الأنداد
ناسکٌ فاتکٌ، حلیمٌ شجاع
عالم حاکم، فقیر جواد
خلق یشبه النسیم من اللطف
و بأس یذوب منه الجماد
شیم ما جمعن فی بشر قطّ
و لا حاز مثلهنّ العباد
أنت سرّ النبی و الصنو و ابن
العمّ و الصهر و الأخ المستجاد
لو رأی مثلک النبی لآخاه
و إلاّ فأخطأ الإنتقاد
صفات متضادی در وجودت گرد آمده و از همین روست که همتایی نداری. تو آن دلیر مرد زاهد، شجاع بردبار، فرمانروای عالم، بخشندة فقیر هستی. طبعی که از لطافت، نسیم را میماند و شدتی که نزدیک است جمادات را ذوب سازد. خلق و خویی که هرگز در بشری گرد نیامده، و هیچ بندهای به آن راه نیافته است. تو آن صاحب سرّ پیامبر، یار امین، پسر عمو، داماد و برادر والامقام او هستی. چنانچه پیامبر معظم نظیر تو را مییافت، او را برادر خویش قرار میداد و وقتی برادری را نیافته، خردهگیری از آن حضرت(ص) بیجا و نادرست است.

عشق یعنی ...
![]() | |
عشق یعنی دل سپردن در الست | |
از می وصل الهی مستِ مست |
|
عشق یعنی ذکر ناموس خدا | |
یا علی گفتن به زیر دست و پا |
|
عشق یعنی جلوه صبر خدا | |
شرم ایوب نبی از مرتضی |
|
عشق بر دلداده فرمان میدهد | |
عاشق جان داده را جان میدهد |
|
عشق باعث شد که دل سامان گرفت | |
پشت درب خانه زهرا جان گرفت |
|
عشق یعنی انقلاب فاطمه | |
از کبودی چشم تار فاطمه |
|
عشق یعنی عشق ناب فاطمه | |
بیت الاحزان خراب فاطمه |
سیماى حضرت فاطمه علیهاالسلام
در روز قیامت

چهره مقدس و ملکـوتى فاطمه زهرا علیهاالسلام در تاریخ اسلام آنقدر تابناک و روشـن است که چنـدان به تحقیق و بـررسـى نیاز نـدارد، اما با تـوجه به ایام شهادت آن بزرگوار شایسته است اندکى درباره فضایل حضـرتـش گفتگـو کنیـم. بـر ایـن اسـاس، به سـراغ روایات نـورانـى معصـومان علیهم السلام مـىرویـم تا بـا مقام و جایگاه آن حضـرت در قیامت آشنا شویم.
کیفیت برانگیخته شدن
برانگیخته شـدن و رستاخیز از لحظات بسیار سخت و وحشتناک آینـده بشر است، زمانى که معصـومین علیهمالسلام همـواره بدان مىاندیشند و گاه از خوف آن بیهوش مىشدند. فاطمه صلوات الله علیها نیز چنیـن بود و بیشتر به آن زمان مـىاندیشید.
فکر زنده شدن، عریان بـودن انسانها در قیامت، عرضه شـدن به محضـر عدل الهى و... او را در انـدوه فـرو مـىبـرد. امیـرمـومنـان علـى علیه السلام مـىفـرمـایند:
"روزى پیامبر خـدا صلی الله علیه و آله بـر فاطمه علیهاالسلام وارد شـد و او را انـدوهناک یـافت. فـرمـود: دختـرم! چـرا انـدوهگینى؟
فاطمه علیهاالسلام پاسخ داد: پدر جان! یاد قیامت و برهنه محشـور شدن مردم در آن روز، رنجم مىدهد.
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمـود: آرى دخترم! آن روز، روز بزرگـى است. اما جبرئیل از سوى خداوند برایم خبر آورد مـن اولین کسى هستم که برانگیخته مىشـوم. سپس ابراهیـم و آنگاه همسرت على بـن ابىطالب. پـس از آن، خـداونـد جبـرئیل را همـراه هفتاد هزار فـرشته به سـوى تـو مىفرستد. وى هفت گنبد از نـور بر فراز آرامگاهت برقرار مىسازد.
آنگـاه اسـرافیل لبـاسهاى بهشتـى بـرایت مـىآورد و تـو آنها را مـىپـوشـى. فـرشته دیگرى به نام زوقائیل مرکبـى از نـور بـرایت مىآورد که مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تـو بر آن مرکب سـوار مىشـوى و زوقائیل آن را هدایت مـىکنـد. در ایـن حال هفتاد هزار فرشته با پرچمهاى تسبیح پیشاپیـش تـو راه مىروند.
اندکـى که رفتـى، هفتاد هزار حـورالعیـن در حالى که شادمانند و دیدارت را به یکـدیگر بشارت مىدهند، به استقبالت مـىشتابند. به دست هر یک از حـوریان منقلـى از نـور است که بـوى عود از آن بـرمىخیزد... آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهت حرکت مـىکنند.
هنگامـى که به همان انـدازه از آرامگاهت دور شـدى، مریـم دختـر عمران همراه هفتاد هزار حـورالعیـن به استقبالت مـىآید و بر تـو سلام مىگـوید. آنها سمت چپت قرار مىگیرند و همراهت حرکت مىکنند. آنگـاه مادرت خـدیجه، اولیـن زنـى که به خـدا و رسـول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته که پرچمهاى تکبیر در دست دارنـد، به استقبالت مىآیند. وقتـى به جمع انسانها نزدیک شدى، حـواء با هفتاد هزار حـورالعیـن به همراه آسیه دختر مزاحـم نزدت مىآید و با تـو رهسپار مـىشـود.
حضـور فاطمه در میان مردم
فاطمه جان، هنگامى که به وسط جمعیت حاضـر در قیامت مـىرسى، کسـى از زیر عرش پـروردگار به گـونهاى که تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد مـىزنـد: چشمها را فـرو پوشانید و نظرها را پایین افکنید تا صـدیقه فـاطمه، دخت پیـامبـر صلی الله و علیه و آله و همـراهـانـش عبـور کننـد.
پـس در آن هنگـام هیچ کـس جز ابـراهیـم خلیل الـرحمان و علـى بـن ابـى طـالب علیهماالسلام و... به تـو نگـاه نمـىکنند.
جابربـن عبدالله انصارى نیز در حدیثى از پیامبر خدا صلى الله و علیه و آله این حضور را چنین توصیف مىکند:
روز قیامت دختـرم فاطمه بـر مرکبـى از مـرکبهاى بهشت وارد عرصه محشر مـىشـود. مهار آن مرکب از مرواریـد درخشان، چهار پایـش از زمرد سبز، دنبالهاش از مشک بهشتى و چشمانـش از یاقوت سرخ است و بر آن گنبدى از نور قرار دارد که بیرون آن از درونـش و درون آن از بیرونـش نمایان است. فضاى داخل آن گنبـد انـوار عفـو الهى و خارج آن پرتـو رحمت خـدایـى است. بر فرازش تاجـى از نـور دیـده مـىشـود که هفتاد پایه از در و یاقـوت دارد که هماننـد ستارگان درخشان نور مىافشانند.
در هر یک از دو سمت راست و چپ آن مرکب هفتاد هزار فرشته به چشـم مـىخـورد. جبرئیل مهار آن را در دست دارد و با صـداى بلند نـدا مىکند: نگاه خود فراسوى خویش گیرید و نظرها پایین افکنید. ایـن فـاطمه دختـر محمـد است که عبـور مـىکنـد. در ایـن هنگام، حتـى پیامبـران و انبیـا و صـدیقیـن و شهدا همگـى از ادب دیـده فـرو مىگیـرند تا فاطمه صلوات الله علیها عبـور مـىکنـد و در مقابل عرش پـروردگارش قرار مىگیرد.
منبرى از نور براى فاطمه علیهاالسلام
در ادامه گفتگوى پیامبر صلی الله و علیه و آله با دختر گرامىاش درباره چگـونگـى حضـور وى در عرصه قیامت، چنیـن مىخـوانیـم: سپـس منبرى از نـور برایت برقرار مـىسازنـد که هفت پله دارد و بیـن هر پلهاى تا پله دیگر صفهایـى از فرشتگان قرار گرفتهانـد که در دستشان پـرچمهاى نـور است. همچنین در طرف چپ و راست منبـر حـورالعیـن صف مـىکشنـد.
آنگاه که بر بالاى منبر قرار مىگیرى، جبرئیل مىآید و مىگـوید: اى فـاطمه! آنچه مـایلـى از خـدا بخـواه.
شکایت در دادگاه عدل الهى
اولیـن درخواست فاطمه علیهاالسلام در روز قیامت، پس از عبور از برابر خلق، شکایت از ستمگران است.
جابربـن عبـدالله انصارى از پیامبـر اکرم صلی الله علیه و آله چنیـن نقل مىکنـد: هنگامـى که فاطمه در مقابل عرش پروردگار قرار مىگیرد، خـود را از مرکب به زیر انداخته، اظهار مىدارد: الهى و سیـدى، میان من و کسـى که مرا آزرده و بـر مـن ستـم روا داشته، داورى کـن. خـدایـا! بیـن مـن و قـاتل فـرزنـدم، حکـم کن...
بر اساس روایتـى دیگر، پیامبـر اکرم صلی الله علیه و آله فرمـود: دختـرم فاطمه در حالـى که پیـراهنهاى خـونیـن در دست دارد، وارد محشـر مـىشـود. پـایهاى از پـایههـاى عرش را در دست مـىگیـرد و مـىگـوید: «یا عدل، یا جبار، احکم بینى و بیـن قاتل ولدى»؛ اى خداى عادل و غالب، بیـن مـن و قـاتل فـرزنـدم داورى کـن.
قـال:« فیحکـم لابنتـى و رب الکعبه» به خـداى کعبه سـوگنـد، به شکـایت دختـرم رسیـدگـى مـىشـود و حکـم الهى صـادر مـىگـــردد.
دیدار حسن و حسین علیهماالسلام
دومین خـواسته فاطمه علیهاالسلام در روز قیامت از خداوند چنیـن است: خدایا! حسن و حسین را به من بنمایان.
در این لحظه، امام حسـن و امام حسیـن علیهماالسلام به سوى فاطمه صلوات الله علیها مىروند، در حالـى که از رگهاى بریده حسیـن علیه السلام خـون فـوران مـىکنـد.
پیامبر خـدا صلی الله علیه و آله مىفرماید: هنگامى که به فاطمه گفته مـىشـود وارد بهشت شو، مىگـوید: هرگز وارد نمـىشـوم تا بدانـم پـس از مـن با فرزندانم چه کردند؟
به وى گفته مـىشـود: به وسط قیـامت نگـاه کـن.
پـس بدان سمت مىنگرد و فرزندش حسیـن را مىبیند که ایستاده و سر در بـدن نـدارد. دخت پیـامبـر صلی الله علیه و آله نـاله و فـریـاد سـر مـىدهـد.
فرشتگان نیز(با دیـدن ایـن منظره) ناله و فریاد بـرمـىآورنـد.
امام باقر علیه السلام مىفرماید: هنگامى که فاطمه به در بهشت مـىرسـد، به پشت سـرش مىنگرد. نـدا مـىرسـد: اى دختـر حبیب! اینک که دستـور دادهام به بهشت بروى، نگران چه هستى؟ فاطمه صلوات الله علیها جـواب مىدهد: اى پـروردگار! دوست دارم در چنیـن روزى با پذیـرش شفاعتـم، مقام و منزلتم معلوم شود.ندا مـىرسـد: اى دختر حبیبـم! برگرد و به مردم بنگر و هر که در قلبـش دوستى تو یا یکى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان.
امام صادق علیه السلام مىفرماید: حسیـن بـن على علیهماالسلام در حالى که سر مقدسـش را در دست دارد، مـىآیـد. فـاطمه علیهاالسلام بـا دیـدن ایـن منظره نـالهاى جانسـوز سر مىدهد. در ایـن لحظه، هیچ فرشته مقرب و پیامبر مرسل و بنده مومنى نیست مگر آن که به حال او مىگرید.
در ایـن موقعیت، خداوند به خشـم آمده، به آتشـى به نام «هبهب» که هزار سال در آن دمیده شده تا سیاه گشته و هیچ آسـودگـى در آن راه نمىیابد و هیچ اندوهى از آنجا بیرون نمىرود، دستـور مـىدهد کشندگان حسیـن بـن على را برگیر و جمع کـن... آتش به فرمان پروردگار عمل کرده، همه آنها را برمىچیند...
شفـاعت بـراى دوستان اهلبیت علیهم السلام
سـومیـن درخـواست فاطمه صلوات الله علیها در روز قیامت از پـروردگـار، شفـاعت از دوستان و پیروان اهلبیت علیهم السلام است که مـورد قبـول حق قرار مـىگیـرد و دوستـان و پیـروانـش را مـورد شفاعت قـرار مـىدهـد. امام باقر علیه السلام مىفرماید: هنگامى که فاطمه به در بهشت مـىرسـد، به پشت سـرش مىنگرد. نـدا مـىرسـد: اى دختـر حبیب! اینک که دستـور دادهام به بهشت بروى، نگران چه هستى؟ فاطمه صلوات الله علیها جـواب مىدهد: اى پـروردگار! دوست دارم در چنیـن روزى با پذیـرش شفاعتـم، مقام و منزلتم معلوم شود.
ندا مـىرسـد: اى دختر حبیبـم! برگرد و به مردم بنگر و هر که در قلبـش دوستى تو یا یکى از فرزندانت نهفته است داخل بهشت گردان.
امام باقـر علیه السلام در روایتـى دیگـر مـىفـرمایـد: در روز قیامت بـر پیشانى هر فردى، مـومـن یا کافر نـوشته شده است. پـس به یکى از محبـان اهلبیت علیهم السلام که گنـاهـانـش زیـاد است دستـور داده مىشود به جهنـم برده شود. در آن هنگام، فاطمه علیهاالسلام میان دو چشمـش را مىخواند که نوشته شده است: دوستدار اهلبیت. پـس به خدا عرضه مىدارد: الهى و سیدى! تـو مرا فاطمه نامیدى و دوستان و فرزندانـم را به وسیله مـن از آتش دور ساختى و وعده تو حق است و هرگز وعدهات را زیر پا نمىنهى.

ندا مـىرسـد: فاطمه! راست گفتـى، مـن تـو را فاطمه نامیدم و به وسیله تـو، دوستان و پیروانت و دوستان فرزندانت و پیروانشان را از آتـش دور گردانیـدم. وعده مـن حق است و هرگز تخلف نمـىکنـم.
این که مـىبینـى دستـور دادم بندهام را به دوزخ برند، بدیـن جهت بـود که دربارهاش شفاعت کنـى و شفاعتت را بپذیـرم تا فـرشتگان، پیامبـران، رسـولان و همه مردم از منزلت و مقامت آگاهـى یابنـد.
حال بنگر، دست هر که بر پیشانىاش «مـومـن» نـوشته شده، بگیر و به بهشت ببر.
شفاعت دوستان فاطمه از دیگران
عظمت و مقام حضـرت فاطمه صلوات الله علیها در روز قیامت چنان است که خـداونـد به خاطـر فاطمه به دوستـان آن حضـرت نیز مقام شفاعت مـىدهـد.
امام باقر علیه السلام به جابر فـرمـود: جابـر! به خـدا سـوگنـد، فاطمه علیهاالسلام با شفاعت خـود در آن روز شیعیان و دوستـانـش را از میان اهل محشـر جدا مىسازد. چنان که کبـوتر دانه خـوب را از دانه بد جدا مىکند.
هنگامى که شیعیان فاطمه همراه وى به در بهشت مـىرسند، خداوند در دلشان مـىافکند که به پشت سـر بنگـرند. وقتـى چنیـن کنند، نـدا مـىرسـد: دوستـان مـن! اکنـون که شفـاعت فـاطمه را در حق شمــا پذیرفتم، نگران چه هستید؟
آنان عرضه مـىدارنـد: پـروردگارا! ما نیز دوست داریـم در چنیـن روزى مقـام و منزلت مـا بـراى دیگـران آشکـار شود.
ندا مىرسد: دوستانـم! برگردید و بنگرید و هر که به خاطر دوستى فاطمه شما را دوست داشت و نیز هـر که به خـاطـر محبت فـاطمه به شما غذا، لباس یا آب داده و یا غیبتـى را از شما دور گردانیـده، همراه خود وارد بهشت کنید.
به سوى بهشت
حضرت فاطمه علیهاالسلام، پـس از شفاعت از دوستان خود و فرزندانـش و رسیدگى به شکایتـش در دادگاه عدل الهى به فرمان خدا، با جلال و شکـوه خاصى وارد بهشت مىشـود. پیامبـر اکرم صلوات الله علیه مـىفرمایـد: روز قیامت دخترم فاطمه در حالـى که لباسهاى اهـدایـى خـداونـد را که با آب حیات آمیخته شده، پـوشیده، محشور مـىشـود و همه مردم از مشاهده ایـن کـرامت تعجب مـىکننـد.
آنگـاه لبـاسـى از لبـاسهاى بهشت بـر وى پـوشانده مـىشـود. بر هزار حله بهشتـى براى او با خط سبز چنیـن نوشته شده است: دختر پیامبر را به بهترین شکل ممکـن و کاملترین هیبت و تمامترین کرامت و بیشتریـن بهره وارد بهشت سازیـد. پـس، فـاطمه سلام الله علیها را به فـرمـان پـروردگـار در کمـال عظمت و شکـوه، در حالى که پیرامونـش هفتاد هزار کنیز قرار گرفته، به بهشت مىبرند.
استقبال حوریان بهشتى
رسـول خدا صلی الله علیه و آله به فاطمه علیهاالسلام فرمـود: هنگامى که به در بهشت مىرسـى، دوازده هزار حـوریه، که تاکنـون به ملاقات کسى نرفته و نخـواهند رفت در حالـى که مشعلهاى نـورانى به دست دارنـد و بر شترانـى از نـور که جهازهایشان از طلاى زرد و یاقـوت سـرخ و مهارهایشـان از لولو و مروارید درخشان است سـوارند، به استقبالت مىشتابند.
پـس وقتى داخل بهشت شدى، بهشتیان به یکدیگر ورودت را بشارت خـواهند داد و براى شیعیانت سفرههایى از گـوهر، که بر پایههایى از نـور برقرار ساختهاند، آماده مىسازند و در حالـى که هنـوز سایر مردم گـرفتـار حسـابـرسـىانـد، آنـان از غذاهـاى بهشتـى مـىخـورنـد.

اولین سخن فاطمه در بهشت
سلمـان فـارسـى از پیـامبـر اسلام صلی الله علیه و آله چنیـن روایت کرده است:
هنگامى که فاطمه داخل بهشت مـىشـود و آنچه خـداونـد برایـش مهیا کـرده، مـىبینـد، ایـن آیه را تلاوت مـىکند:
«بسـم الله الرحمـن الـرحیـم الحمـدلله الذى اذهب عناالحزن ان ربنا لغفـور شکور الذى احلنا دارالمقامه مـن فضله لایمسنا فیها نصب ولا یمسنا فیها لغوب»؛ ستـایـش و سپـاس ویژه خـدایـى است که اندوهمان را زدود. همانا پروردگار ما آمرزنده و پاداش دهنـده است. پروردگارى که در سایه بخشـش خود ما را به بهشت و اقامتگاه همیشگىمان فرود آورد. مـا در آن جـا بـا رنج و ملالـى رو به رو نمـىشـویم.
نـورانـى شـدن بهشت از نـور فاطمه زهرا علیهاالسلام
ابـن شهرآشوب مىنویسد: در بسیارى از کتابها، از جمله کشف ثعلبى و فضائل ابـوالسعادات، در معناى ایـن آیه «لایـرون فیها شمسـا ولا زمهریـرا»؛ (و نمـىبیننـد در بهشت نه آفتـاب و نه سـرمایـى را) آوردهانـد که ابـن عبـاس گفت: چنـان که بهشتیان در بهشت هستنـد، ناگاه نورى مـىبینند که باغهاى بهشت را نـورانـى کرد.
اهل بهشت اظهار مـىدارند: خـدایا! تـو در کتابـى که بر پیامبرت فرستادى، فرمـودى:«لایرون فیها شمسا»؛ "بهشتیان در بهشت خورشیدى نخـواهند دید." نـدا مـىرسـد: ایـن، نـور آفتاب و ماه نیست، بلکه علـى و فاطمه از چیزى تعجب کرده و خندیدند و از نور آن دو، بهشت روشـن گردید.
زیارت انبیا از فاطمه زهرا سلام الله علیها در بهشت
آنگاه که همه انبیا و اولیاى خـدا وارد بهشت شـدند، آهنگ دیدار دختر پیامبر خدا مـىکنند. رسـول خدا صلی الله و علیه و آله به فاطمه فرمـود: هرگاه اولیاى خـدا در بهشت مستقـر گردیـدنـد، از آدم گـرفته تا سایـر انبیا همه به دیدارت مىشتابند.
عنایات خداوند به فاطمه علیهاالسلام در بهشت
پروردگار منّان به فاطمه زهرا سلام الله علیها در بهشت عنایاتـى ویژه خـواهـد داشت. بخشـى از آن عنـایـات چنیـن است:
1ـ خانههاى بهشتى
پیامبرخدا صلی الله علیه و آله فرمـود: هنگامى که مرا به معراج بردند و داخل بهشت شدم، به قصر فاطمه رسیدم. درون آن هفتاد قصر بـود که تمام در و دیـوار و طاقهایـش از دانههاى مروارید سرخ ساخته شده، همه آنها به یک شکل زینت داده شده بود.
2ـ همنشینى با پیامبر صلی الله و علیه و آله
پیامبر اکرم صلی الله و علیه و آله به حضرت على علیه السلام فرمـود: یا على! تـو و دخترم فاطمه در بهشت در قصر من همنشین مـن هستید. سپس ایـن آیه را تلاوت فرمود: "بـرادران بـر تختهاى بهشتـى رو به روى هـم مـىنشینند."
3 ـ درجه وسیله
رسـول خدا صلی الله و علیه و آله فرمـود: فِى الجَنَّةِ دَرَجَةٌ تُدعَى الـوَسیلَةُ فَاِذَا سَاَلتُـم اللهَ فَاساَلُوا لِـىَ الوَسِیلَةَ قَالُـوا یَا رَسُـولَ اللهِ مَـن یَسکُـنُ مَعَکَ فِیها؟ قَالَ علـىً و فـاطمةُ و الحَسَـنُ و الحُسَیـنُ. در بهشت درجهاى به نام «وسیله» است. هـرگاه خـواستیـد، هنگام دعا، چیزى بـرایـم بخواهید، مقام وسیله را از خـداوند خـواستار شـوید. گفتنـد: یا رسـولالله! چه کسـانـى در ایـن درجه (مخصـوص) بـا شما همنشیـن خـواهنـد بـود؟ فـرمـود: علـى، فـاطمه، حسـن و حسین.
علامه امینـى در منقبت بیست و ششـم مـىنـویسـد:
از مناقب حضرت زهرا علیهاالسلام همراه بودن او با پدر و همسر و فرندانـش در درجة الـوسیله است. آنجا پایتخت عظمت حضرت حق تبارک و تعالى است و جز پنج تـن علیهم السلام هیچ یک از انبیا و اولیا و مرسلین و صـالحـان و فـرشتگـان مقـرب کسـى بـدان راه نمـىیـابد.
4 ـ سکونت در حظیرة القدس
سیوطى در مسند مىنـویسد: «اِنَّ فاطمَةَ و علیاً و الحسـنَ و الحسیـنَ فِى حَظِیرَةِ القُدسِ فِى قُبَّةٍ بَیضَاء سَقفُها عَرشُ الرَّحمـنِ»؛ فاطمه و على و حسـن و حسیـن در جایگاهـى بهشتـى به نام «حظیرة القدس» در زیر گنبـدى سفیـد به سـرمـىبـرنـد که سقف آن عرش پـروردگـــار است.
پیامبرخدا صلی الله و علیه و آله فرمود: در قیامت، جایگاه من و على و فاطمه و حسـن و حسیـن سـرایـى زیـر عرش پـروردگار است.
نـویسنـده خصایص فاطمه، ضمـن بیانـى مفصل درباره حظیـرة القـدس، مـىنـویسـد: والاتـریـن جـایگـاههـا در بهشت حظیـرة القــدس است.
5 ـ بخشیـدن چشمه تسنیـم به فاطمه علیهاالسلام
طبرى از همام بـن ابى على چنیـن نقل مىکند: به کعب الحبر گفتـم:
نظرت دربـاره شیعیـان علـى بـن ابـى طـالب علیه السلام چیست؟
گفت: اى همام! مـن اوصافشـان را در کتـاب خـدا مـىیابـم. اینان پیروان خـدا و پیامبـرش و یاران دیـن او و پیروان ولـىاش شمرده مىشوند.
اینان بندگان ویژه خدا و برگزیـدگان اوینـد. خـدا آنها را براى دینـش بـرگزیـد و بـراى بهشت خـویـش آفـرید.
جایگاهشان در فـردوس اعلاى بهشت است. در خیمهاى که اتاقهایـى از مروارید درخشان دارد، زندگى مىکنند. آنان از مقربیـن ابرارند و سـرانجـام از جـام «رحیق مختـوم» مـىنـوشند.
رحیق مختـوم چشمهاى است که به آن «تسنیـم» گفته مىشـود و هیچ کـس جز آنها از آن چشمه استفاده نخواهد کرد. تسنیـم، چشمهاى است که خـداونـد آن را به فـاطمه علیهاالسلام دختـر پیـامبـر صلی الله و علیه و آله و همســـــر على بن ابى طالب علیه السلام بخشید و از پاى ستـون خیمه فاطمه جارى مىشود. آب آن چشمه چنـان گـواراست که به سـردى کـافـور و طعم زنجفیل و عطر مُشک شباهت دارد... .
خدایا ما را از شفاعت آن دُر گرانبها بىنصیب مگذار.
لحظات وداع حضرت فاطمه علیهاالسلام

در منابع شیعه و سنی در زمینه شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام مطالبی اعم از تاریخی و روایی ذکر شده است که در این مطلب اجمالا به آن میپردازیم.
سلیم بن قیس میگوید:
از ابنعباس شنیدم که میگفت: چون بیماری حضرت فاطمه علیهاالسلام شدید شد، علیعلیه السلام را طلبید و فرمود:
"وصیت میکنم تو را که بعد از من با امامه دختر خواهر من زینب ازدواج کنی و تابوت مرا چنانچه ملائکه برای من وصف کردند، بسازی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا در[تشییعٍ] جنازه من حاضر شوند.
پس همان روز فاطمه علیهاالسلام از دنیا رحلت کرد. از صدای گریه، مدینه به لرزه در آمد و مردم را دهشتی روی داد مانند روز وفات حضرت رسالت صلی الله علیه و آله و سلم."
پس ابوبکر و عمر به تعزیه حضرت علی علیه السلام آمدند و گفتند:
تا ما حاضر نشویم بر دختر رسول خدا نماز نگزار.
چون شب رسید، حضرت علی علیه السلام، عباس و فضل پسر او و مقداد و سلمان و ابوذر و عمّار را طلبید و بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نماز گزارد و او را دفن نمود. چون صبح شد، مقداد به ابوبکر و عمر گفت:
ما دیشب فاطمه را دفن کردیم. عمر به ابوبکر گفت: نگفتیم چنین خواهند کرد؟ عباس گفت: فاطمه خود چنین وصیت کرده بود که شما بر او نماز نخوانید. عمر گفت: شما کینه قدیم خود را هرگز ترک نمیکنید، والله که میروم او را از قبر در آورم و بر او نماز میکنم. امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمود: به خدا سوگند اگر این کار را انجام دهی، شمشیر خود را از غلاف بکشم و در نیام نکنم تا تو را و جماعت بسیاری را به قتل رسانم. بعد از این، ایشان توطئه کردند که علی علیه السلام را به قتل رسانند و گفتند: تا او را نکشیم ما به اهداف خود نمیرسیم. ابوبکر گفت: چه کسی این جرأت را میکند؟ عمر گفت: خالد بن ولید. پس او را طلبیدند و گفتند: میخواهیم تو را بر امر عظیمی بگماریم.
گفت: مرا بر هر کاری میخواهید بگمارید، اگرچه بر کشتن علی باشد. گفتند: از برای همین تو را طلبیدیم. خالد گفت: چه وقت او را به قتل برسانم؟ ابوبکر گفت: در وقت نماز در پهلوی او بایست، چون سلام نماز گوید گردن او را بزن. چون در آن وقت، اسماء بنت عمیس که پیشتر همسر جعفر طیّار بود در خانه ابوبکر زندگی میکرد. بر توطئه ایشان مطلع شد، کنیزک خود را گفت: برو به خانه علی و فاطمه علیهاالسلام به دور خانه ایشان بگرد و این آیه را بخوان. " وَ جاءَ رَجُلُ مِن اَقصَا المَدینَةِ یَسعَی قَالَ یا مُوسَی اِنَّ المَلاَ یَاتَمِروُنَ بِکَ لِیَقتُلوکَ فَاخرُج اِنّی لَکَ مِنَ النّاصِحِین."(سوره قصص؛ آیه 20) چون کنیزک آمد و این آیه را خواند، علی علیه السلام فرمود: به خاتون خود بگو: خدا تو را رحمت کند، ایشان قدرت آن ندارند، اگر ایشان مرا بکشند چه کسی با ناکثان و قاسطان و مارقان قتال خواهد کرد. پس حضرت وضو ساخت و به مسجد رفت و مشغول نماز شد. خالد بن ولید آمد و در پهلوی آن حضرت ایستاد، پس ابوبکر در اثنای نمازش پشیمان شد، ترسید که اگر علی علیه السلام شمشیر بکشد؛ اول او را بکشد، پس تشهدش را بسیار طول داد تا آن که نزدیک شد تا آفتاب در آید، زیرا میترسید که اگر سلام بگوید خالد به گفته او عمل کند و فتنهای بر پا شود، پس پیش از سلام نمازش گفت: ای خالد! مکن آنچه را گفته بودم، اگر بکنی تو را خواهم کشت.(کتاب سلیم بن قیس؛ ص 255/ احتجاج؛1/240) و این فتنه دفع شد.
همچنین شیخ صدوق روایت کرده است: چون از جانب حق تعالی خبر وفات آن سرور بانوان دو عالم دررسید، امّ ایمن را طلبید و- او معتمدترین زنان نزد آن بانو بود- فرمود:
ای امّ ایمن خبر وفاتم، به من رسیده، پس علی را برای من بطلب. چون حضرت امیرعلیه السلام حاضر شد، فرمود: ای پسر عمّ! تو را به انجام مواردی وصیّت میکنم. حضرت امیر علیه السلام فرمود: هر چه میخواهی بگو، فرمود:
وصیتهای من اول آن است که امامه دختر زینب را بعد از من به همسری برگزینی که تربیت کننده فرزندان من باشد و برای ایشان در مهربانی همانند من است، و تابوتی برای من بساز مثل آنچه ملائکه برای من تصویر کردند و به من نشان دادند. حضرت فرمود: ای فاطمه به من بنما که چگونه ایشان به تو نشان دادند؟ پس فاطمه علیهاالسلام روشی را که ملائکه از جانب حق تعالی برای او وصف کرده بودند به آن حضرت نشان داد. پس فرمود: وصیت سوم من آن است که در هر ساعت از شب و روز که وفات نمایم، در همان ساعت مرا دفن کنی و تأخیر ننمایی، و نگذاری احدی از دشمنان خدا که بر من ستم کردهاند، بر جنازه من حاضر شوند و بر من نماز خوانند. حضرت امیر علیه السلام فرمود: چنین خواهم کرد.

پس آن بانوعلیهاالسلام در نیمه شب به ریاض جنّت انتقال یافت. حضرت علی علیه السلام در همان ساعت مشغول تجهیز و تکفین آن حضرت گردید. پس از آن که از غسل و دفن فارغ شد، جنازه را بیرون آورده و جریدی از درخت خرما روشن کرده و با جنازه آن حضرت بیرون آمدند، تا آن که در همان شب بر آن حضرت علیهاالسلام نماز گزارند و جسد مطهّرش را دفن کردند...(علل الشرایع؛185) علامه مجلسی مینویسد: در مدت زندگانی آن بانو علیهاالسلام بعد از پدر بزرگوارش، اختلاف نظر بسیاری میان خاصّه و عامّه میباشد، از شش ماه بیشتر و از چهل روز کمتر نگفتهاند، و احادیث معتبر دلالت میکند بر آن که بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پیغمبر، هفتاد و پنج روز بوده است. ابوالفرج اصفهانی در کتاب مقاتل الطالبیین از حضرت امام محمّدباقر علیه السلام روایت کرده است: مدت بقای آن حضرت علیهاالسلام بعد از پدر خود؛ سه ماه بود.(مقاتل الطالبیّین؛49)
در روز وفات آن حضرت نیز اختلاف نظر بسیار است، اکثر علمای امامیه گفتهاند در روز سوّم جمادی الاول واقع شد. همچنین در سن شریف حضرت فاطمه علیهاالسلام در وقت وفات، اختلاف نظر بسیار است، اکثر روایات معتبر دلالت میکند بر آن که سن شریف آن بانو علیهاالسلام در آن وقت، هیجده سال بوده، و قول صحیح و مشهور میان علمای امامیه همین قول است.
در کتاب روضة الواعظین روایت کردهاند که حضرت فاطمه علیهاالسلام را بیماری شدیدی عارض گردید و تا چهل روز ممتد شد، چون خبر وفات آن حضرت علیهاالسلام به او رسید امّ ایمن و اسماء بنت عمیس و حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام را حاضر ساخت و گفت: ای پسرعمّ! از آسمان خبر فوت به من رسیده و من عازم سفر آخرتم، تو را وصیت میکنم به چیزی چند که در خاطر دارم.
حضرت امیر علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا آنچه خواهی وصیت کن. پس بر بالین آن حضرت نشست و هر که در آن خانه بود بیرون کردند. پس ساعتی هر دو گریستند. حضرت علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را مدتی به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و فرمود:
هر چه میخواهی وصیت کن، آنچه فرمایی به عمل میآورم و امر تو را بر امر خود اختیار میکنم. فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا تو را جزای خیر دهد ای پسرعمّ رسول خدا، وصیت میکنم تو را اول که بعد از من امامه را به عقد خود درآوری. او برای فرزندان من مثل من است. پس فرمود: برای من تابوتی قرار ده، زیرا که ملائکه را دیدم که صورت تابوت برای من ساختند. پس فرمود: باز وصیّت میکنم تو را که نگذاری که یکی از آنها که بر من ستم کرده و حقّ مرا غصب کردند بر جنازه من حاضر شوند، زیرا که ایشان دشمن من و دشمن رسول خدایند، و نگذاری که احدی از ایشان و نه از اتباع ایشان، بر من نماز بخوانند، و مرا در شب دفن کنی، در وقتی که دیدهها در خواب باشد. (روضة الواعظین؛151)
در کشف الغمّه روایت کردهاند چون وفات حضرت فاطمه علیهاالسلام نزدیک شد، اسماء بنت عمیس را گفت: آبی بیاور که من وضو بگیرم، پس وضو گرفت - به روایتی دیگر غسل کرد - و بوی خوش طلبیده و خود را خوشبو گردانید و جامههای نو طلبید، پوشید و فرمود:
ای اسماء! جبرئیل در وقت وفات پدرم از بهشت، چهل درهم کافور آورد، حضرت آن را سه قسمت کرد و یک بخش را از برای خود گذاشت و یکی را برای من و یکی را برای علی، آن کافور را بیاور که مرا به آن حنوط کنند. چون کافور را آورد، فرمود: نزدیک سر من بگذار، پس رو به قبله خوابید و جامهای بر روی خود کشید و فرمود: ای اسماء مدتی صبر کن، بعد از آن مرا صدا کن، اگر جواب نگویم، علی را طلب کن و بدان که من به پدر خود ملحق گردیدهام.
اسماء ساعتی انتظار کشید، بعد از آن فاطمه علیهاالسلام را ندا کرد، صدایی نشنید، پس گفت: ای دختر مصطفی، ای دختر بهترین فرزندان آدم، ای دختر بهترین کسی که بر روی زمین راه رفته است، ای دختر آن کسی که در شب معراج به مرتبه قاب قوسین او ادنی رسیده است. چون جواب نشنید جامه را از روی مبارکش برداشت، دید که مرغ روحش به ریاض جنّت پرواز کرده است، پس بر روی آن حضرت افتاد و آن حضرت را میبوسید و میگفت: چون به خدمت حضرت رسول صلی الله علیه و آله میرسی. سلام اسماء بنت عمیس را به آن حضرت برسان.
در این حال امام حسن و امام حسین علیهماالسلام از در آمدند و گفتند: ای اسماء! چرا مادر ما در این وقت به خواب رفته است؟ اسماء گفت: مادر شما به خواب نرفته ولیکن به رحمت خداوندی واصل گردیده است، پس حضرت امام حسن علیه السلام خود را بر روی آن حضرت افکند و روی انورش را میبوسید و میگفت: ای مادر با من سخن بگو پیش از آن که روحم از جسد مفارقت کند، و حضرت امام حسین علیه السلام بر پایش افتاد و میبوسید و میگفت: ای مادر بزرگوار! منم فرزند تو حسین. با من سخن بگو پیش از آن که دلم شکافته شود و از دنیا مفارقت کنم.
پس اسماء گفت: ای دو جگر گوشه رسول خدا بروید و پدر بزرگوار خود را خبر کنید و وفات مادر خود را به او برسانید. پس ایشان بیرون رفتند، چون نزدیک مسجد رسیدند صدا به گریه بلند کردند، پس صحابه به استقبال ایشان دویدند و گفتند: سبب گریه شما چیست ای فرزندان رسول خدا؟ حق تعالی هرگز دیده شما را گریان نگرداند، مگر جای جدّ خود را خالی دیدهاید و از شوق ملاقات او گریان گردیدهاید؟ گفتند: مادر ما از دنیا مفارقت نمود. چون امیرالمؤمنین این خبر را شنید، فرمود: بعد از تو خود را به که تسلی دهم. (کشف الغمة؛2/122)
چون این خبر در مدینه منتشر گردید، شیون از خانههای مدینه بلند شد، و مردم جمع شده بودند و گریه میکردند و انتظار بیرون آمدن پیکر حضرت را میکشیدند. پس ابوذر بیرون آمد و گفت: بیرون آوردن آن حضرت را به تأخیر انداختند، پس مردم متفرق شده، برگشتند. چون پاسی از شب گذشت و دیدهها به خواب رفت، جنازه را بیرون آوردند، امیرمؤمنان و حسن و حسین علیهم السلام و عمّار و مقداد و عقیل و زهیر و ابوذر و سلمان و بریده و گروهی از بنیهاشم و خوّاص آن حضرت، بر آن بانوعلیهاالسلام نمازگزاردند و در همان شب دفن کردند. حضرت علی علیه السلام بر دور قبر آن حضرت هفت قبر دیگر ساخت که ندانند قبر آن بانو علیهاالسلام کدام است.

به روایتی دیگر چهل قبر دیگر را آب پاشیدند که قبر آن حضرت مشخص نباشد و به روایت دیگر قبر آن حضرت را با زمین هموار کرد که علامت قبر معلوم نباشد؛ این کارها برای آن بود که موضع قبر آن حضرت را ندانند و بر قبر ایشان نماز نخوانند و خیال نبش قبر آن را به خاطر نگذرانند.(روضة الواعظین؛151) به این سبب در مورد محل قبر آن بانو علیهاالسلام اختلاف نظر واقع شده است: بعضی گفتهاند در بقیع نزدیک قبور ائمه بقیع است و بعضی گفتهاند میان قبر حضرت رسالت و منبر آن حضرت دفن شده است، زیرا که حضرت فرمود: میان منبر و قبر من باغی از باغهای بهشت است و منبر من بر دری از درهای بهشت است. اصّح آن است که آن حضرت را در خانه خود دفن کردند، چنانچه روایت صحیح بر آن دلالت میکند. ابن شهرآشوب و دیگران روایت کردهاند چون خواستند که آن حضرت علیهاالسلام را در قبر گذارند، دو دست شبیه دستهای رسول خدا صلی الله علیه و آله از میان قبر پیدا شد، و آن حضرت را گرفت و به قبر برد.(مناقب ابن شهر آشوب؛ 3/414 با کمی اختلاف.)
مفضّل از حضرت صادق علیهالسلام سؤال نمود: فاطمه علیهاالسلام را چه کسی غسل داد؟ حضرت فرمود: امیرالمؤمنین علیه السلام غسل داد؛ زیرا که فاطمه، صدیقه و معصومه بود، و معصوم را به غیر از معصوم غسل نمیدهد، چنانچه مریم را حضرت عیسی علیه السلام غسل داد.(علل الشرایع؛ ص184) از حضرت صادق علیهالسلام پرسیدند: به چه سبب حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام، فاطمه علیهاالسلام را در شب دفن نمود؟ حضرت فرمود: برای آن که فاطمه علیهاالسلام وصیّت کرده بود که آن دو مرد اعرابی که هرگز ایمان به خدا و رسول نیاورده بودند، بر او نماز نخوانند.(علل الشرایع؛ ص185) از حضرت علی علیه السلام. از علت دفن فاطمه علیهاالسلام در شب پرسیدند؟ فرمود: زیرا که او خشمناک بود بر جماعتی و نمیخواست آنها بر جنازه او حاضر شوند، و حرام است بر کسی که ولایت و محبّت آن جماعت را داشته باشد، که بر احدی از فرزندان فاطمه نماز کند.(امالی شیخ صدوق؛ ص523)
حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام روایت کرده است، هفت کس بر جنازه حضرت فاطمه علیهاالسلام نمازگزاردند: ابوذر، سلمان، مقداد، عمّاریاسر، خذیفه، عبدالله بن مسعود، و من امام ایشان بودم. (خصال؛361)
منبع:
بوی بهشت سوخته
برگزیده از کتاب جلاءالعیون علامه محمّدباقر مجلسی
اقتباس: علی لباف
