در روایات شریف نسبت به ذکر، کتابت، نگاه کردن و انتشار فضایل اهلبیت(ع) تأکید و تشویق فراوانی شده است. این بدان سبب است که انتشار این فضایل در میان مردم، موجب علاقه پیدا کردن آنان به اهل بیت میشود و هنگامی که مردم از فضایل ایشان آگاهی یابند، نسبت به آنان محبت ورزیده و از ایشان پیروی خواهند کرد.
رسول خدا(ص) میفرمایند:
«خداوند متعال برای برادرم ـ علیابن ابیطالب ـ فضایلی قرار داده که شمارش نمیشود، پس هر کس فضیلتی از فضایل او را بیان نماید ـ در حالی که به حقیقت آن اقرار داشته باشد ـ خداوند همة گناهانش ـ از اوّل تا آخر را ـ میآمرزد؛ و هر کسی فضیلتی از فضایل او را بنویسد، تا هنگامی که آن نوشته موجود باشد، ملائکه برایش استغفار مینمایند؛ و هر کس به فضیلتی از فضایل او گوش فرا دهد، خداوند گناهانی را که به وسیلة شنیدن مرتکب شده، میآمرزد؛ و هر کس به نوشتهای از فضایل علی نگاه کند، خداوند متعال گناهانی را به وسیلة نگاه مرتکب شده، میآمرزد».
سپس فرمودند:
«نگریستن به علیبن ابیطالب، و ذکر او عبادت است و خداوند ایمان هیچ بندهای از بندگانش را نمیپذیرد مگر همراه با ولایت او و برائت و بیزاری جستن از دشمنان او».19
از ام سلمه ـ که خدا از او خشنود باد ـ نقل شده که گفت: از رسول خدا(ص) شنیدم که فرمودند:
«هیچ جمع و گروهی پیرامون فضایل علیبن ابیطالب گرد هم نمیآیند، مگر آنکه ملائکة آسمان بر آنان فرود میآیند تا آنکه ایشان را در بر میگیرد. پس هنگامی که متفرق شوند، ملائکه به آسمان عروج میکنند. پس دیگر ملائکه به آنان میگویند: ما از شما رایحة خوشی استشمام میکنیم که از دیگر فرشتگان به مشام نمیرسد و ما شمیمی خوشبوتر از آن نیافتهایم. میگویند: نزد گروهی بودیم که محمد و اهلبیت او را یاد میکردند، و مقداری از رایحة آنان به ما درآمیخت و معطر شدیم.
پس فرشتگان دیگر به آنان میگویند: ما را نیز نزد آنان پایین ببرید. میگویند پراکنده شوید و هر یک از آنان به منزلش میرود و باز میگویند ما را پایین ببرید تا از محلّ آنان خوش بو شویم».20
سیرة امامان(ع) و شیعیان و اصحاب ایشان، ذکر فضایل اهلبیت (ع) در هر زمان و مکانی حتی در تیرهترین شرایط و موقعیتها بوده است، و میبینیم که امام علی(ع) مناقب خود را در برابر مردم، به صورت احتجاج و سوگند بیان مینمودند.
و امام حسن(ع) فضایل خود را در برابر معاویه آشکار میساختند، و امام سجّاد(ع) در بیان فضایل اهلبیت(ع) در مسجد جامع اموی ایراد خطبه مینمایند، اباذر ـ صحابی معروف ـ در مکّه در هنگام حج برای بیان فضایل ایشان برای مردم به پا میایستد، جابرانصاری برای بیان فضایل اهلبیت(ع) در کوچههای مدینه به راه میافتد، رشید هجری حتی در پای چوبة دار نیز لب از بیان فضایل ایشان فرو نمیبست.
همین طور کمیت که سیسال چوب دارش را به دوش میکشید و فضایل امامان(ع) را با صراحت بیان میکرد.
و بالاتر از این، آنکه حتی بعضی از شیعیان به ذکر فضایل اهلبیت(ع) میپرداختند که بر اساس حقّ ولایت ایشان، نقصان (دنیوی) نیز به آنان رسیده بود، مانند قصة آن غلام که امام علی(ع) دستش را قطع نمودند و مردی که بر امام صادق(ع) وارد شد و دستش را به زنی کشید.
پنهان نمودن فضایل
در مقابل، امویان، عباسیان و دیگران همة توان خود را در پنهان کردن فضایل اهل بیت(ع) و محو آن، به کار بستند. از جمله، معاویه به دورترین مناطق تحت حکومتش نوشت از هر کسی که حدیثی دربارة مناقب علی(ع) نقل کند، برائت میجویم. وی به سمرة بن جندب، چهار صد هزار درهم داد تا آیاتی را که در شأن علی(ع) نازل شده است، تغییر دهد.
لذا شیعیان مأمور شدند که برای بیان روایت از امیرالمؤمنین(ع) بگویند: «مردی از قریش» گفت، یا «ابو زینب» چنین فرمود.21
با وجود همة این تلاشها در راه پوشاندن فضایل اهلبیت(ع)، امّا فضایل ایشان همچنان در شرق و غرب زمین پراکنده و منتشر است.
ابن ابیالحدید معتزلی در این باره میگوید:
فضایل او ـ علی(ع) ـ از بزرگی و جلالت، و انتشار و اشتهار، در سطحی قرار دارد که بیان و معرفی آنها، مرتبه و منظری بلند میطلبد. من چه بگویم دربارة مردی که مخالفان و دشمنانش به فضیلت او اقرار دارند و قادر به انکار مناقب و کتمان فضایل او نیستند، و چه بگویم دربارة کسانی که همة فضایل با او نسبت داشته، هر دستهای از خوبیها به او منتهی و هر طایفهای مجذوب او شده، و رئیس فضایل و سرچشمة آن است.22
ابن شهر آشوب نقل میکند: «اعرابیای در مسجد کوفه چنین میگفت: ای مرد مشهور در آسمانها و زمینها و در دنیا و آخرت! پادشاهان جور و ستمگران دوران، همة همّ خود را برای خاموش ساختن نورت به کار بستند، امّا خداوند جز بر تلألؤ و درخشش آن نیفزود.
به او گفتند: منظورت از این کلمات چیست؟
گفت: امیرالمؤمنین (ع).
این را گفت و از دیدهها نهان شد».
از شعبی به صورت مستفیض روایت شده که گفت: پیوسته از خطبای اموی میشنیدم که امیرالمؤمنین (ع) را بر منابر سبّ میکردند و گفتههای زشت و نادرستی را به آن حضرت نسبت میدادند ولی با وجود این همه، گویا کسی بازوی آن جناب را گرفته، به آسمان بالا میبرد و مقام رفیع آن حضرت را آشکار میساخت؛ و نیز میشنیدم که آنان پیوسته مدح و منقبت اسلاف و گذشتگان خویش را مینمودند و چنان مینمودند که مرداری را بر مردم مینمودند و جیفهای را عیان کرده باشند؛ یعنی هر چه مدح گذشتگان خود میکردند، تعفن آنها بیشتر آشکار میشد و این مطلب خرقعادت و معجزهای آشکار است، زیرا در این حال باید فضیلتی از آن حضرت انتشار نمییافت و نورش از میان میرفت، بلکه نکوهش جای ستایش را میگرفت در حالی که فضایل و مناقب حضرتش شرق و غرب را پر کرده، غالب انسانها از دوست و دشمن، وی را مدح میگویند 23».
یریدون أن یطفؤوا نورالله بأفواههم و یأبی الله إلاّ أن یتمّ نوره و لو کره الکافرون.23 و 24
میخواهند نور خدا را با سخنان خویش خاموش کنند، ولی خداوند نمیگذارد تا نور خود را کامل کند، هر چند کافران را خوش نیاید.
از جمله دلایل امامت اهل بیت(ع) بر همة مخلوقات، فضایلی است که ایشان به آن آراسته شدهاند. در علم کلام آمده است که شرط امامت، برتری داشتن او بر همة اهل زمان خویش است و در سراسر تاریخ، کسی برتر از او وجود ندارد.15
خداوند متعال فرموده است:
و فضّلنا?هم علی کثیرٍ ممّن خلقنا تفضیلاً.16
و آنان [فرزندان آدم] را بر بسیاری از آفریدههای خود برتری آشکار دادیم.
از امام رضا(ع) روایت شده است:
امام، نشانههایی دارد: عالمترین، حکیمترین، با تقواترین، بردبارترین و عابدترین مردم است.17
همچنین آن حضرت(ع) میفرمایند:
همانا امام، یگانة روزگار خویش است. هیچ کس به درجة او نمیرسد، هیچ دانایی نظیر او نیست و دارای رتبة مخصوصی از فضایل است، که آن را به صورت اکتسابی و نه از طریق درخواست، بلکه از عطای خداوند بخشاینده دریافت نموده است.18
علاّمة حلّی در کتاب کشفالمراد مینویسد:
امام، باید برتر از رعیت خویش باشد. زیرا نسبت میان او و دیگران یکی از حالتهای تساوی، نقصان یا برتری است. حالت سوم مطلوب و حالت اوّل محال؛ زیرا در صورت وجود تساوی، ترجیح او بر دیگران به واسطة امامت ممکن نیست به وجود بیاید. حالت دوم نیز محال است، زیرا مقدم داشتن فرد فروتر بر برتر قبیح است.
اگر نگاهی به اشخاصی که از دیگران متمایز شده و یاد آنها در طول تاریخ جاودان مانده، بیندازیم، درمییابیم که آنان به لحاظ بعضی از ویژگیهای فکری، جسمی یا روحی و روانیشان ممتاز شدهاند امّا به لحاظ دیگر ویژگیهای شخصیتی، مانند دیگران یا حتی پایینتر از آنها هستند. مثلاً «حاتم طایی» که به کرم و سخاوت شهرت یافته است، از سوی دیگر ترسو است یا «عنترة بن شداد» که به شجاعت شهرت یافته، از سوی دیگر بخیل است. غالباً شخصیت انسان امکان بروز بیش از یک جنبه از ویژگیهای کمال را ندارد.
البته شخصیتهایی که خداوند متعال آنها را تحت نظر و سرپرستی خاص خویش درآورده و تربیت نموده است ـ مانند انبیا، اوصیا و اولیا(ع) از این قاعده مستثنی هستند. آنها انسانهایی هستند که فضایل، مناقب، ویژگیها و خصوصیتها را در همة عرصههای کمال، دارا هستند؛ و دلیل این امر، آن است که «هر گاه انسان تحت جاذبة کمال قرار میگیرد، همة وجود او بازتاب آن کمال میشود مانند کسی که تحت تأثیر عقل قرار دارد و همة افکارش حالت عقلانی پیدا میکند».2
این شخصیتهای عظیم، محلّ بروز صفات متضاد میشوند. همانطور که شاعر دربارة حضرت امام علی(ع) میگوید:
جمعت فی صفاتک الأضداد
فلهذا عزّت لک الأنداد
ناسکٌ فاتکٌ، حلیمٌ شجاع
عالم حاکم، فقیر جواد
خلق یشبه النسیم من اللطف
و بأس یذوب منه الجماد
شیم ما جمعن فی بشر قطّ
و لا حاز مثلهنّ العباد
أنت سرّ النبی و الصنو و ابن
العمّ و الصهر و الأخ المستجاد
لو رأی مثلک النبی لآخاه
و إلاّ فأخطأ الإنتقاد
صفات متضادی در وجودت گرد آمده و از همین روست که همتایی نداری. تو آن دلیر مرد زاهد، شجاع بردبار، فرمانروای عالم، بخشندة فقیر هستی. طبعی که از لطافت، نسیم را میماند و شدتی که نزدیک است جمادات را ذوب سازد. خلق و خویی که هرگز در بشری گرد نیامده، و هیچ بندهای به آن راه نیافته است. تو آن صاحب سرّ پیامبر، یار امین، پسر عمو، داماد و برادر والامقام او هستی. چنانچه پیامبر معظم نظیر تو را مییافت، او را برادر خویش قرار میداد و وقتی برادری را نیافته، خردهگیری از آن حضرت(ص) بیجا و نادرست است.
اهل بیت(ع) کسانی هستند که به والاترین فضایل و مناقب زینت یافتهاند. تا آن جا که در بعضی روایات از ایشان نقل شده است: «ما کلمات خداوند هستیم که فضایل ما قابل درک و شمارش نیست».3 همچنان که کلمات خدا قابل شمارش نیست. خداوند متعال میفرماید:
قل لو کان البحر مداداً لکلمات ربّی لنفد البحر قبل أن تنفد کلمات ربّی و لو جئنا بمثله مداداً4.
بگو اگر دریا برای کلمات پروردگارم مرکب شود، پیش از آنکه کلمات پروردگارم پایان پذیرد، قطعاً دریا پایان مییابد، هر چند نظیرش را به مدد آن بیاوریم.
همچنین فضایل اهلبیت(ع) قابل شمارش نیست. چنانکه در کلام خداوند متعال آمده است:
و إن تعدّوا نعمة الله لا تحصوها إنّ الله غفورٌ رحیمٌ.5
و اگر نعمت[های] خدا را شماره کنید، آن را نمیتوانید بشمارید. قطعاً خدا آمرزندة مهربان است.
در روایتی نقل شده که «مأمون عباسی» خطاب به حضرت امام رضا(ع) چنین گفت: مردم در نقل حکایات و کرامات در وصف شما زیادهروی میکنند. آن حضرت فرمودند:
بندگان خدا، از بیان نعمتهای خدا بر من نهی شدهاند.6
اهل بیت رسول خدا(ص)، نفس آن حضرت و حامل جمیع فضایل آن وجود شریف هستند. چنانکه در روایتی از امام صادق(ع) نقل شده که دربارة امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «همة فضایل رسول خدا(ص) را امیرمؤمنان دارا بود، از جمله رسول خدا(ص) بر همة مخلوقات خداوند برتری داشت...» این فضیلت به امامان یکی پس از دیگری انتقال پیدا کرد، امیرالمؤمنین(ع) فرمود: تمام فرشتگان و روح به ولایت من اقرار نمودند، همانطور که به نبوت محمد(ص) اقرار کردند.»7
لذا «ابن عباس» از رسول خدا(ص) نقل میکند که فرمودند:
اگر درختها قلم، دریاها مرکب، اجنّه شمارشگر و انسانها نویسنده شوند، نمیتوانند فضایل علیبن ابیطالب را بشمارند.8
در حقیقت، آن چه از فضایل اهل بیت(ع) برای مردم آشکار شده، در برابر فضایل واقعی ایشان، بسیار اندک است. ایشان بسیاری از فضایلشان را پنهان میداشتند. چون مردم، شنیدن آن را برنمیتافتند.
«ابورافع» نقل میکند، رسول خدا(ص) فرمودند:
ای علی! سوگند به آنکه جانم در کف اوست، اگر نبود که طوایفی از امت من، آن چه را نصارا دربارة الوهیت عیسیبن مریم گفتند، راجع به تو بگویند، امروز دربارهات مطلبی میگفتم که از کنار مسلمانی عبور نکنی، مگر آنکه خاک قدمهایت را به عنوان تبرک برگیرد.9
چنانکه جمعی از مردم نزد امام حسین(ع) آمدند و عرض کردند: ای اباعبدالله، از فضایلی که خداوند به شما عطا فرموده، برای ما بیان فرمایید. امام(ع) فرمودند:
شما نمیتوانید آن را تحمل کنید.
گفتند: چرا. امام(ع) فرمودند:
اگر صادق هستید، دو نفر را برگزینید و من آن را به یک نفر از ایشان درمیان میگذارم تا اگر تحمل کرد با شما در میان گذارم.
پس چنان کردند، [همین که امام(ع) آن را با وی در میان گذاشتند] در حالی که عقلش حیران شده بود، برخاست و روی برگرداند و آن جا را ترک کرد. چون همراهانش با وی سخن گفتند، در پاسخ آنان هیچ نگفت.10
«ابوهاشم جعفری» پس از آنکه کرامت امامعسکری(ع) را نقل کرد، میگوید: با خودم دربارة آن چه خداوند به آل محمد(ص) عطا فرموده، میاندیشیدم و میگریستم. آن حضرت(ع) به من نگاهی نمودند و فرمودند:
این امر از آن چه راجع به عظمت شأن آلمحمد(ص) گمان کردی، بزرگتر است. خدای را سپاس گوی که تو را متمسک به رشتة [ولایت] ایشان قرار دهد، تا آنکه در روز قیامت با نام ایشان خوانده شوی. آن گاه که هر مردمی به واسطة امامشان خوانده میشوند، همانا تو بر خیر هستی.11
کسی که فضایل اهلبیت(ع) را بشنود، چارهای جز تسلیم در برابر آن ندارد و نباید آن را انکار نماید، که در این باره روایت شده است که امام باقر(ع) به نقل از رسولخدا(ص) فرمودند:
همانا حدیث آ ل محمد دشوار و پیچیده است. جز ملک مقرّب یا نبیّ مرسل یا بندهای که خدا قلبش را با ایمان آزموده باشد، به آن ایمان نمیآورد. پس آن چه را که از کلام آل محمد(ص) برایتان نقل شد، و قلبهایتان در برابر آن نرم شد و آن را دریافتید، آن را بپذیرید و آن چه را که قلبهایتان مورد اشمئزاز و انکار قرار داد، به خدا و رسول و دانایان آل محمد(ص) واگذار کنید. اگر کسی سخنی را (دربارة ما) بشنود و به دلیل تحمل نداشتن نسبت به آن، انکار نموده و بگوید به خدا سوگند چنین نیست، هلاک خواهد شد. انکار، کفر است.12
نکتة قابل ذکر، آنکه بعضی از مردم، فضایلی را با هدف کاستن و خفیف شمردن مقام اهلبیت(ع) به ایشان منسوب کردهاند. لذا نفی این گونه صفات، به سبب طرد موجبات خواری از ایشان ضروری است.
«ابراهیم بن ابی محمود» میگوید به حضرت امام رضا(ع) عرض کردم: ای فرزند رسول خدا، نزد ما اخباری از مخالفان شما دربارة فضایل امیرالمومنین(ع) و فضل شما اهلبیت موجود است. آیا میتوانیم بر اساس آن عمل کنیم؟ فرمودند:
ای پسر ابی محمود، پدرم از پدرش، از جدّش به من خبر دادند که رسول خدا(ص) فرمودند: هر کس که به سمت گویندهای گرایش پیدا کند، هر آینه او را پرستیده است. اگر آن گوینده از جانب خدای عزّوجل باشد، پس خدا را پرستش کرده و اگر از جانب ابلیس باشد، ابلیس را پرستش نموده است.
آن گاه فرمودند:
ای پسر ابی محمود! مخالفان ما روایاتی را دربارة فضایل ما جعل کردهاند و آن بر سه قسم است: غلوّ، کوتاهی و تقصیر در شأن ما، و صراحت در سبّ و پردهدری نسبت به دشمنان ما. اگر مردم، غلوّ در شأن ما را بشنوند، شیعیان ما را تکفیر و آنان را به اعتقاد به ربوبیت ما متهم میکنند. اگر از تقصیر بشنوند، به آن معتقد شوند، و اگر سبّ و پردهدری نسبت به دشمنانمان را بشنوند، ما را مورد سبّ و بی حرمتی قرار میدهند. خداوند عزّوجل فرموده است:
و لا تسبّوا الذّین یدعون من دون الله فیسبّوا الله عدواً بغیر علم.13
و آنهایی که جز خدا را میخوانند، دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی [و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد.
ای پسر ابی محمود! آنگاه که مردم به راست و چپ بگروند، تو همراه ما (اهل بیت) باش. به درستی که هر کس همراه ما باشد، ما نیز همراه او خواهیم بود و هر کس از ما جدا شود، ما (نیز) از وی جدا میشویم. کمترین چیز در مورد آن فردی که از ایمان خارج میشود، آن است که شخص سخن آگاهان را انکار کند و دربارة موضوعی که نسبت به آن آگاهی ندارند، اطلاع دهد.
ای پسر ابی محمود! آن چه را به تو گفتم، نزد خود نگهدار که خیر دنیا و آخرتت در آن نهفته است.14
هر کسی میخواهد از فضایل ایشان آگاه شود، باید به منابعی همچون قرآن کریم، سنّت نبوی، سیرة اهل بیت و زیارات رسیده در حقّ آنان مراجعه نماید، زیرا از ویژگیهای این زیارتها ـ مانند زیارت جامعة کبیره ـ بیان بسیاری از فضایل این خاندان (ع) است.
اِمامانِ دَوازْدَهْگانه، امامان اهل بیت (ع) که در مذهب شیعة اثنا عشری به عنوان امامان منصوص و برگزیده از جانب خداوند شناخته مىشوند.
این امامان به ترتیب امامت عبارتند از: حضرت على(ع) (امامت: 11-40ق)، فرزندش امام حسن(ع) (امامت: 40-50ق)، برادرش امام حسین(ع) (امامت: 50 -61ق)، فرزندش امام زینالعابدین(ع) (امامت:61 -94ق)،فرزندشاماممحمدباقر(ع)(امامت:94-114ق)، فرزندش امام جعفر صادق(ع) (امامت: 114- 148ق)، فرزندش امام موسى کاظم(ع) (امامت: 148-183ق)، فرزندش امام رضا(ع) (امامت: 183-203ق)، فرزندش امام محمدتقى(ع) (امامت: 203-220ق)، فرزندش امام على النقى (ع) (امامت: 220-254ق)، فرزندش امام حسن عسکری(ع) (امامت: 254-260ق) و فرزندش حضرت مهدی، امام زمان (ع) (امامت: از 260ق). برای تفصیل دربارة هر یک از این امامان به مقالات ذیل نام هر کدام، نیز دربارة باورهای اثنا عشریه، به مقالة «امامیه» مىتوان مراجعه کرد.
طبق اعتقاد شیعة اثنا عشری، دورة امامت امامان دوازدهگانه با رحلت رسول اکرم(ص) در 11ق و به امامت رسیدن حضرت على(ع) آغاز شده، و بدون انقطاع تاکنون ادامه یافته است. از 260ق، پس از درگذشت امام حسن عسکری(ع) و انتقال امامت به فرزند ایشان، امام مهدی(ع)، امامت از حالت ظهور به حالت غیبت مبدل شده، و دورة بلند امامت آن حضرت تماماً در حال غیبت بوده است.
اعتقاد به امامان دوازدهگانه اساس باور شیعة اثنا عشری است و در تأیید این باور نصوص متعددی از رسول اکرم(ص) و ائمه (ع) عنوان شده، و حتى به تلویحاتى در قرآن کریم اشاره شده است. ادلة اثبات امامت آنان خود موضوع کتابهای پرشماری در حوزة امامیه بوده، و آثاری به سبکهای گوناگون در این باره پرداخته شده است. به عنوان یکى از نخستین نمونههای تدوین در حوزة امامیه، باید از کتاب سلیم بن قیس هلالى، مربوط به اواخر سدة نخست هجری یاد کرد که در آن، از امامان دوازدهگانه سخن رفته است (ص 227؛ نیز نک: نجاشى، 440).
به عنوان طیفى از آثار در باب نص بر ائمة اثنا عشر (ع)، باید از نوشتههایى چون مقتضب الاثر از ابن عیاش جوهری (د 401ق) و کفایةالاثر از خزاز قمى (اواخر قرن 4ق) یاد کرد که مؤلفان آنها تلاش داشتهاند تا روایات مربوط به نص بر امامان دوازدهگانه را از منابع گوناگون شیعه و اهل سنت گرد آورند. افزون بر کتب نصوص، باید به آثاری با عنوان عمومى «دلائل الامامة» در باب معجزات ائمه (ع)، مانند دلائل الامامة منسوب به ابن رستم طبری (چ نجف، 1383ق)، یا آثاری با عنوان عمومى «الوصیة» در تبیین انتقال وصیت در سلسلة امامان دوازدهگانه، مانند اثبات الوصیة مسعودی (چ نجف، کتابخانة حیدریه) اشاره کرد (برای نمونههای دیگر، نک: همو، 219، 298، جم ).
اثبات نقلىِ امامت امامان دوازدهگانه (ع)، نزد متکلمان امامیه نیز موردتوجه بوده، و فصلى از آثار مهم کلامى امامیه را به خود اختصاص مىداده است (مثلاً نک: سیدمرتضى، 502 -503؛ علامة حلى، 314).
افزون بر محافل امامیه، در میان اهل سنت نیز احادیثى مبنى بر وجود 12 نقیب یا امام پس از رسول اکرم(ص)، تداول داشته، اما تفسیر دیگری از این 12 امام ارائه مىشده است. در طول سدة نخست هجری، از برخى از اصحاب رسول اکرم(ص)، احادیثى با مضمون بشارت به 12 امام پس از آن حضرت، در محافل گوناگون نقل مىشد که از آن میان به خصوص حدیث جابر بن سمره از بیشترین شهرت برخوردار بوده است؛ در این حدیث بیان شده بود که امیران (امامان یا خلفا) پس از پیامبر (ص)، 12 تن هستند و همة ایشان از قریشند (مثلاً نک: بخاری، 8/127؛ مسلم، 3/1452-1453؛ ابوداوود، 4/106؛ ترمذی، 4/501). این حدیث که یکى از مشهورترین احادیث در جهان اسلام است، نخست در منابع اهل سنت آمده، و از آنجا به منابع شیعى راه یافته است (قس: نعمانى، 62؛ ابن بابویه، 469 به بعد؛ خزاز، 49 به بعد؛ ابن عیاش، 4). در ردیف بعد، باید از حدیثى به نقل از ابن مسعود یاد کرد که برپایة آن، شمار نقیبان پس از پیامبر(ص)، 12 تن به شمار نقیبان بنىاسرائیل بوده است (نک: احمد بن حنبل، 1/398، 406، جم ؛ حاکم، 4/501؛ قس: نعمانى، 74- 75؛ خزاز، 23 به بعد؛ ابن عیاش، 3).
افزون بر آنچه گذشت، از شخصیت ائمه (ع) در محافل اهل سنت نیز همواره با حرمتى شگرف یاد مىشد و همین حرمت، گاه انگیزهای بود تا کتابى در فضائل آنان فراهم آورده شود. بىتردید نمونههایى از کتب تألیف شده در فضائل اهل بیت(ع) نزد اهل سنت، کم شمار نیست، اما در اینجا جا دارد به نمونههایى اشاره شود که در آنها سلسلة امامان دوازدهگانه در پرداخت کتاب، موضوعیت یافته است. یکى از حرکتهای الهامبخش برای نویسندگان در این زمینه، قصیدهای از ابوالفضل یحیى بن سلامة حصکفى (د 551 یا 553ق) است که در آن یکایک امامان دوازدهگانه ستایش شدهاند (نک: سبط ابن جوزی، 365- 367؛ ابن طولون، 40-43).
از کتابهای تألیف شده در فضایل امامان دوازدهگانه در حوزة اهل سنت، از این نمونهها مىتوان یاد کرد: 1. مطالب السؤول فى مناقب آلالرسول، از کمالالدین ابن طلحة شافعى (د 562ق)، چ نجف، دارالکتب التجاریه؛ 2. تذکرة خواص الامة فى خصائص الائمة، اثر عالم حنفى یوسف بن قزاوغلى سبط ابن جوزی (د 654ق)، چاپ مکرر از جمله در نجف، 1369ق؛ 3. الفصول المهمة فى معرفة احوال الائمة، از ابن صباغ مالکى (د 855ق) که بارها، از جمله در نجف، دارالکتب التجاریه به چاپ رسیده، و نسخ پرشمار و متنوع آن در مخازن خطى جهان اسلام، نشان دهندة گسترة رواج آن در طى سدههای متمادی است (نک: طباطبایى، شم 17، ص 109-113). ابن صباغ در این اثر خود فراوان از منابع شیعى، مانند الارشاد شیخ مفید نقل قول کرده است (ص 192، 213، جم )؛ 4. الشذرات الذهبیة یا الائمة الاثنا عشر، از شمسالدین ابن طولون، عالم حنفى دمشقى (د 953ق)، چ بیروت، 1958م، به کوشش صلاحالدین منجد؛ 5. الاتحاف بحب الاشراف، از عبدالله بن عامر شبراوی، عالم شافعى مصری (د 1172ق)، چ قاهره، 1313ق؛ 6. نور الابصار فى مناقب آل بیت النبى المختار، از سیدمؤمن شبلنجى (د بعد از 1290ق)، چاپ مکرر از جمله در قاهره، 1346ق؛ 7. ینابیع المودة، اثر سلیمان بن ابراهیم قُندوزی، عالم حنفى (د 1294ق)، چ استانبول، 1302ق (برای آثاری دیگر، نک: طباطبایى، شم 2، ص 52، شم 4، ص 100، 101، شم 17، ص 100).
مآخذ: ابن بابویه، محمد، الخصال، به کوشش علىاکبر غفاری، قم، 1403ق؛ ابن صباغ مالکى، على، الفصول المهمة، نجف، دارالکتب التجاریه؛ ابن طولون، محمد، الائمة الاثنا عشر، به کوشش صلاحالدین منجد، بیروت، 1958م؛ ابن عیاش جوهری، احمد، مقتضب الاثر، قم، 1379ق؛ ابوداوود سجستانى، سلیمان، سنن، به کوشش محمد محیىالدین عبدالحمید، قاهره، داراحیاء السنة النبویه؛ احمد بن حنبل، مسند، قاهره، 1313ق؛ بخاری، محمد، صحیح، استانبول، 1315ق؛ ترمذی، محمد، سنن، به کوشش احمد محمدشاکر و دیگران، قاهره، 1357ق/1938م -؛ حاکم نیشابوری، محمد، المستدرک، حیدرآباد دکن، 1334ق؛ خزاز قمى، على، کفایة الاثر، قم، 1401ق؛ سبط ابن جوزی، یوسف، تذکرة الخواص، نجف، 1383ق/1964م؛ سیدمرتضى، على، الذخیرة، به کوشش احمد حسینى، قم، 1411ق؛ طباطبایى، عبدالعزیز، «اهل البیت(ع) فى المکتبة العربیة»، تراثنا، قم، 1405ق -؛ علامة حلى، حسن، کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد، قم، مکتبة المصطفوی؛ کتاب سلیم بن قیس، به کوشش علوی حسنى نجفى، بیروت، 1400ق/1980م؛ مسلم بن حجاج نیشابوری، صحیح، به کوشش محمدفؤاد عبدالباقى، قاهره، 1955م؛ نجاشى، احمد، الرجال، به کوشش موسى شبیری زنجانى، قم، 1407ق؛ نعمانى، محمد، الغیبة، بیروت، 1403ق/1983م. بخش فقه، علوم قرآنى و حدیث


![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
چرا حضرت فاطمه علیهاالسلام فدک را مطالبه میفرمود؟
ممکن است گفته شود که سیده زنان عالم حضرت صدیقه طاهره از دنیا و زخارف آن دست شسته بودند و کسی که اینگونه دنیا را رها فرموده و از امور فریبنده آن دست شسته، چه باعث گردید که به این نهضت عظیم و سعی و تلاش پیگیر در طلب حقوق خود دست یازد؟
و سبب این اصرار و پیگیری در طلب فدک و اهتمام به باز پس گرفتن زمینها و درختهای نخل آن با وجود این که حضرت فاطمه زهرا به علت علو نفس و بزرگی مقام معنوی خویش هیچگاه از آن بهرهمند نمیشدند چه بود؟
و عاملی که باعث گردید سیده زنان جهان، خود را به این درد و رنج عظیم بیفکند و این مشکلات عدیده را بپذیرد تا آن که اراضی خود را مطالبه نماید چه چیز بود؟ و حال آن که میدانست که تلاشهایش به شکست منجر شده و نخواهد توانست مجدداً بر آن مکان و اراضی دست یابد و آن سرزمین را از چنگال غاصبان بیرون آورد.
اینها تصوراتی است که ممکن است پیرامون این موضوع در اذهان ایجاد گردد و اما در پاسخ باید بگوئیم که:
اولا: حکومت وقت به هنگام مصادره اموال حضرت فاطمه و آنها را (به اصطلاح عصر ما) در اختیار دولت در آوردن و به حساب دولت واریز کردن و به عنوان بودجه مملکت منظور کردن قصد و غرضش فقط تضعیف جناح اهلبیت بود و میخواستند که حضرت علی علیه السلام فقیر شده تا این که مردم گرد وی جمع نشوند و ایشان از نظر اقتصادی دارای وزن و شانی نباشد.
و این همان سیاستی بود که منافقان درباره رسول خدا اعمال کردند. آن وقت که گفتند به کسانی که نزد رسول خدایند انفاق نکرده و چیزی ندهید تا از اطرافش پراکنده شوند.
حق را باید طلب کرد و حق به خودی خود داده نمیشود. (حق گرفتنی است نه دادنی) پس انسانی که مالش را غصب کردهاند باید حق خود را طلب نموده و بستاند زیرا که حق اوست حتی اگر از آن مال بینیاز باشد و رغبتی به آن مال نداشته باشد و این مطلب هیچگونه منافاتی با زهد و ترک دنیا ندارد و هیچگاه در برابر غصب حق، سکوت نباید نمود.
ثانیاً: اراضی فدک کم بهره و کم ارزش نبود، بلکه عوائد و درآمد قابل ملاحظهای داشت. ابن ابی الحدید میگوید درختان نخل فدک مانند نخلستانهای کوفه در زمان ابن ابی الحدید بود.
شیخ بزرگوار مجلسی از کشف المحجة نقل میفرماید که عوائد و درآمد فدک بیست و چهار هزار دینار در هر سال بود و در روایتی دیگر آمده هفتاد هزار دینار و شاید که این اختلاف در این دو رقم مربوط به یک سال نبود بلکه در سالهای مختلف عواید فدک نیز مختلف میگردیده است.
به هر حال این مقدار درآمد سالانه مقدار قابل توجهی بود که چشم پوشی از آن از نظر هیات حاکمه آن روز صحیح و روا نبوده است.
ثالثاً: فاطمه زهرا علیهاالسلام به دنبال مطالبه فدک؛ مطالبه خلافت و حکومت برای امامش علی بن ابیطالب را مینمود همان خلافت و حکومتی که از آن پدر بزرگوارش رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه گوید از مدرس مدرسه غریبه بغداد علی بن الفارقی سوال کردم که آیا فاطمه راستگو بود پاسخ داد: آری. گفتم پس چرا ابوبکر در حالی که وی را راستگو میشمرد فدک را به وی برنگرداند؟
وی خندید و آنگاه سخن لطیف و زیبایی گفت (با این که مردی با شخصیت و وزین و محترم بود و کمتر شوخی مینمود) گفت اگر امروز به وی فدک را میداد و به مجرد شنیدن این موضوع که فدک از آن من است فدک را به وی باز میگرداند فردا به سراغش رفته و ادعا میکرد که خلافت از آن همسر اوست و ابوبکر وی را از حق رسمیاش باز داشته است و مسلم بود که ابوبکر در برابر وی هیچ عذری نمیتوانست بیاورد و باید که در هر مسالهای با وی همراهی میکرد زیرا برای ابوبکر ثابت بود که حضرت زهرا علیهاالسلام در آنچه ادعا کند راستگوست بدون آن که هیچگونه نیازی به اقامه و ارائه دلیل و شاهد باشد.
مــرا درد و مـــرا درمــان حسین(ع) اســـت
مــــرا اول مــــرا پــــایـــان حسین(ع) است
دل هـــر کــس بــه ایــمــانــی ســرشتـــــه
مــرا هــم دیـن و هـم ایـمـان حسین(ع) است
هـــمــه عـــالـــم بـــه اذن حــق تــعــالـــی
چـو عـبــدی ســر به فـرمان حسین(ع) است
بــهـشــت و جــنــت و فــردوس اعــــــــلا
هــمــه مــعــلـــول پـیـمــان حسین(ع) اســت
بـــرای هـــــر دلـــی جـــانـــان و جـــانــی
مــرا هــم جــان و هـم جانان حسین(ع) است
عــقــول جـــن و انـــس و هـم مـلائــــــک
بـه حـّـق حــق کـه حــیـران حسین(ع) اسـت
چـو خـواهـم روضـه ی رضــوان بـه فـردا
که من را روضه ی رضوان حسین(ع) است
چــرا عــا لــم ز جــانــش نــــــــــاله دارد
مــگـر او هــم پـــریـشــان حسین(ع) اســت
اگــر خــواهــی ز حــال عـبــد مســــــکین
خـوشـا حـالـش کـه مـهـمـان حسین(ع)اسـت
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
